خودکشی یک دختر دیگر در شهر رامهرمز خوزستان
روز گذشته یک دختر دانش آموز دیگر در شهر رامهرمز استان خوزستان خود را به دار آویخت.
بر اساس گزارشات رسیده به شبکه خبری عصرجنوب، روزگذشته – چهارشنبه ۲۶ آذرماه ۱۳۹۹ – یک دختر دانش آموز دیگر در شهر رامهرمز استان خوزستان اقدام به خودکشی کرده است.
این دختر ۱۷ ساله بوده و در منطقه طالقانی ۳ از حاشیه شهر رامهرمز سکونت داشته است.
بر اساس گزارشات دریافتی عصرجنوب، این دختر جوان “سیما” نام داشته و در مقطع دبیرستان مشغول به تحصیل بوده است.
از انگیزه “سیما” برای پایان دادن به زندگی اش اطلاعی در دست نیست و خانواده و دوستان او تاکنون اظهار نظری نداشته اند.
یک خبرنگار محلی در این باره به عصرجنوب می گوید: پس از دستور فرماندار شهرستان رامهرمز به اداره ارشاد و منع خبرنگاران از پوشش اخبار خودکشی، دو فرد دیگر که یکی از آنان یک پسر نوجوان بود اقدام به خودکشی کرده اند که با سانسور اجباری از سوی رسانه های محلی مواجه شد.
پیشتر گزارشاتی از ۶ مورد خودکشی در میان دانش آموزان این شهر منتشر شد که استاندار خوزستان پس از کش و قوس های فراوان و در میان تائید و تکذیب ها، این خبر را تائید کرد و گفت باید با واقعیت ها مواجه شویم و در صدد حل آن باشیم.
رستمی رئیس آموزش و پرورش رامهرمز اختلافات خانوادگی، تعصبات کورکورانه، تعرضات فکری و عاطفی و عدم پاسخگویی به نیازها و اقتضائات زیستی را از علتهای این رخداد تلخ عنوان کرده بود.
او گفته از ۲۷ هزار دانش آموز رامهرمزی دستکم ۴ هزار دانشآموز از داشتن تلفن همراه برای ادامه تحصیل در سال جدید تحصیلی محروم بودهاند.
لینک مشروح گزارش:
asrejonoob.ir/khuzestan/46908
یکی از صالحان دعا میکرد:
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده؟
ڱفت روزی را خدا برای همه
ضمانت کرده است...
اما من برکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد
(نه به همگان)
اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
اگر درفرزند بیاید ،صالحش میکند .
اگر درجسم بیاید، قوی وسالمش میکند .
و اگر درقلب بیاید،خوشبختش می کند
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
سلاااااااااام برشما
عزیز زند
[Forwarded from مهدی محمدی]
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.
به بنده حقیر "مسؤل وقت فرودگاه" اطلاع دادند دم درب مهمان داری.
رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته.
پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد.
+این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی من هم منتظر ماندم تا مانع پرواز نشوم.
در صورتیکه شهید سرلشکر بابایی در آن زمان فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش بودند.
نه به نگهبان اهانت کرد.
و نه خواستار تنبیه او شد بلکه از من خواست نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
مقایسه کنید با مسئولین الان
خدایا چه گلهایی پرپر و چه خارهایی مسئول شدند!!!
چون گوهر ناب، در صدف میمانم
بر ساحل خشک، جان به کف میمانم
هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیرِ خطِ فقر، با شرف میمانم!
راشد انصاری
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir