چشمه‌ام، چشمه‌ی جوشانی که از ظهر عاشورا بر بالای تلّ زینبیه شروع به جوشش کرد،

چشمه‌ام، چشمه‌ی جوشانی که از ظهر عاشورا بر بالای تلّ زینبیه شروع به جوشش کرد، همان‌جا که بانوی بزرگترین امتحانات تاریخ، خطاب به رسول خدا فریاد زد: «این شاه بی‌سر، حسین توست!»

اولین بار بر زبان ایشان متولد شدم. آخر من روضه‌ام! روضه‌ایی که قرار شد پرچمِ همیشه افراشته‌ی خون حسین باشد. با کاروان اسرا همراه شدم و چون به دروازه‌ی کوفه رسیدم خطبه شدم از زبان علی بر گلوی دختر علی و پتکی بر سر بی‌وفایی کوفیان.

به شام که رسیدم، بازار شام را می‌گویم، همان‌جا که هرگاه از علی بن الحسین پرسیدند داغ کربلا بر شما سنگین‌تر بود یا شام، می‌فرمودند: «شام، شام، شام» و شانه‌های مبارکشان از شدت حزن می‌لرزید. می‌توانی عمق حادثه را بفهمی؟ حرم پاک اهل بیت پیامبر در بازار، مقابل چشم نانجیبان، آن هم در غل و زنجیر...

اما وای و صد وای از مدینه. این‌بار بر زبان مولایم مهدی فاطمه در زیارت ناحیه مقدسه چنان جاری شدم که چون نفخ صور، هر صبح و شام با من بر مصائب جد شهیدشان خون گریه می‌کنند. مولای من! حسینِ زمانم! به حرمت خون آن شاه که سرش بر نِی رفت اما زیر بار ذلت نرفت، دنیا و آخرت‌مان را از ذلت بی‌شما بودن نجات دهید.

ورود کاروان اسرا به شام

karballa_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.