آنجا بودی و سوختی و البته صبر کردی؛ عجب صبری...
سخت است رفتن همه را دیدن و داغ علی اکبرها و داغ عباسها را به جان خریدن؛ سخت است تنهاییِ امام زمان را دیدن و صدای هل من ناصرش را شنیدن و باز هم تنهاییِ امام را دیدن، همانجایی که حتی کودکانِ در گهواره تاب دیدنش را نداشتند...
البته دیدن اسارتها و شلاقها بماند، دیدن سرهای بر نیزه و داغ رقیه بماند...
آقای من عجب صبری داشتید!
همه گفتند امان از غم زینب، اما شما حتی غم زینب را هم دیدید.
ای کاش مردمِ زمان، امامت شما را درک میکردند، ای کاش گروه هایی مثل توابین، توبه خود را در اطاعت از شما میدیدند.
آقای من! چقدر زندگی شما شبیه امروز است. امامی که غم یار میبیند، امامی که کربلاهای زمان را درک میکند، بیآنکه مردمِ زمان، حقیقتِ او را درک کنند.
karballa_ir