یابد گلوگیاه به هر نوبهار، رشد
یعنی کند به شاخه بسی برگوبار، رشد
لفظیست لفظِ رشد که هیچش کرانه نیست
دارد معانیِ عجب و بیشمار، رشد
راهی بجز عمل نبوَد پیشِ رویِ خلق
وقتیکه کرده عضوی دیوانهوار، رشد
بهر دماغ، کارِ دلآرام چیست؟ خرج!
کارِ دماغ چیست در این گیر و دار؟ رشد!
در باغچه نهالِ هلو کاشت خانعمو
میخواست یکسره دهدش با شعار، رشد
یکساعتی گذشت و عمو نعره زد که:اَه!
آخر چرا نمیکند این زهرمار، رشد؟!
دیدی زمین برای هلو نامناسب است؟
حالا ببین چسان کند اینجا خیار، رشد
ای باغبان بگو چه بِرَندیست کودِ تو؟!
گُل مانده ریزهمیزه، ولی کرده خار، رشد
حلاجیاش بکن که چه خاکیست خاکِ تو
بس پهلوان که کرده در این پنبهزار، رشد
قربان هیپوفیز تو و هورمونش شوم!
بدجور کرده معدهات ای ویژهخوار، رشد
رشد تورّم امّا بحثیست گریهدار
گیرم به شعر بنده شده خندهدار، رشد
از حرفهایِ دلبرِ دولتمدار ما
-بیدولتی نگر- که نگشته مهار، رشد
دیروز گفته: رشد کند اقتصادِ ما!
امروز کرده قیمت پوندودلار، رشد
دیگر نهالِ حرف، درختی تناور است
وقتیکه کرده یکشبه قدِّ چنار، رشد
شاعر، بس است، شعرِ تو شکل قصیده شد
بدجور کرده این غزلِ آبدار، رشد!
سعید سلیمانپور
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir