یک روز سرد زمستانی

یک روز سرد زمستانی

چند جوجه‌تیغی دست و پایشان را جمع کردند و به هم نزدیک شدند تا با گرم کردن یکدیگر از سرما یخ نزنند

ولی خیلی زود تیغ‌هایشان در تن آن دیگری فرو رفت و باعث شد از هم دور شوند

وقتی نیاز به گرم شدن

دوباره آنها را دور هم جمع کرد

تیغ‌هایشان دوباره مشکل‌ساز می‌شدند

و به این ترتیب، آن‌ها میان دو مصیبت

در رفت و آمد بودند

تا آنکه فاصله‌ی مناسبی را که در آن می‌توانستند یکدیگر را تحمل کنند یافتند

چنین است نیاز به تشکیل جامعه

که از تُهیگی و یکنواختی زندگی انسان‌ها سرچشمه میگیرد

و آنها را به سوی هم می‌کشاند

ولی ویژگی‌های ناخوشایند و زننده‌ی فراوانشان، باز از هم دورشان می‌کند

با این حال هرکس گرمای درونی زیادی از آنِ خود داشته باشد ترجیح می‌دهد از جامعه فاصله بگیرد تا از ایجاد گرفتاری و یا تحمل آزردگی بپرهیزد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.