ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا
چون موسم خزان به خدا خسته ام بیا
آخر بیا بگو به چه اسمی بخوانمت
یا صاحب الزمان به خدا خسته ام بیا
هر کس به طعنه ای بزند نیش خویش را
از نیش این و آن به خدا خسته ام بیا
*"" شش چیزمهم ""*
خداوند متعال به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود :
ای موسی !
من شش چیز را در شش جا قرار دادم؛ ولی مردم در جای دیگر آنها را جست و جو می کنند و این درحالی است که هرگز آنها را در آنجا نخواهند یافت :
مردم آسایش میخواهند
1- راحتی و آسایش مطلق را در '' آخرت'' قرار دادم، ولی مردم در '' دنیا '' به دنبال آن میگردند!
عزت و بزرگی
2- عزت و شرف را در ''عبادت'' قرار دادم، ولی مردم آن را در'' پست و مقام '' میجویند!
غنا وبی نیازی
3- بینیازی را در ''قناعت'' قرار دادم، ولی مردم آن را در ''زیادی مال و ثروت'' جستجو میکنند!
بزرگی ومقام
4- رسیدن به بزرگی و مقام را در ''فروتنی'' قرار دادم، ولی مردم آن را در'' تکبّر و خودبرتر بینی'' می جویند!
علم
5- کسب علم را در ''گرسنگی و تلاش'' قرار دادم، ولی مردم با ''شکم سیر'' دنبال آن میگردند!
اجابت دعا
6- اجابت دعا را در "" لقمه حلال "" قرار دادم، ولی مردم آن را در ''طلسم و جادو'' جست و جو میکنند!
مستدرک الوسائل ،
ج 12 ، ص 173 ، باب 101
Be_Sooye_Zohoor
فشار خانواده های سربازان آمریکایی برای فرزندانشون در عین_الأسد زیاد شده امروز خبر اومده :امریکا در مانور نظامی 90 کشته و زخمی داده این خبر مشکوکه شاید تعدادی از کشته های عین الاسد رو میخوان به اسم مانور جا بزنن
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
Nirouhaye_mosallah313
اینجا ایران است، با مجوز مرغداری؛ ویلا سازی میکنند!!
تپهماهورهای بهبهان (خوزستان) را تراشیدهاند و در گودیِ میان بلندیها دیوار کشیدهاند.
شنیدهها از منابع آگاه اما حاکی از آن است که در تپههای سرسبز شیرعلی، با مجوز مرغداری، شهرک ویلایی میسازند/شهروند
وطنم
به ما بپیوندید
طنز تلخ خبری
TanzAkhbar
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شکر می کرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛ صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
کلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»
کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود»