داستان_صحابی_که_علی(ع) #رانفروخت!!!

داستان_صحابی_که_علی(ع)  #رانفروخت!!!

روزی  #حضرت_علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند:

#من_دلم خیلی_ بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.

اصحاب پرسیدند چطور ؟

#مولا_فرمودند:

آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.

#ابوذر_خشمگین_شد و به مامورین فرمود:

شما دو توهین به من کردید;  #اول_آنکه_فکر #کردید_من_علی_فروشم و آمدید من را بخرید'

#و_دوم_بی_انصاف_ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟

شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟

#تمام_ثروتهای_ دنیا را که جمع کنی با یک تار موی  #علی عوض نمی کنم.

آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.

مولا گریه می کردند و می فرمودند:

به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند.

#مردم،مواظب_باشیم برای دولقمهبیشتر؛ در این زمان #علی_فروشی نکنیم...مخصوصا_اینروزهااین ایام وشرایط خاص_بعدازشهادت شهید #حاج_قاسم_سلیمانی_وحادثه دلخراش وغم انگیزوبه نوعی #طوطه_انگیزهواپیما@d

جمعیت رهروان امر به معروف ونهی ازمنکراستان خراسان رضوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.