کودک
دلایل پرحرفی کودکان چیست؟
کودک پس از سه سالگی می تواند جمله بسازد و مفاهیم را متوجه شود و شروع به صحبت کردن کند.
یکی از مهم ترین علت های پرحرفی کودکان، حس کنجکاوی و تمایل به دانستن همه چیز است. وقتی فرزندمان ما را سؤال پیچ می کند و پشت سر هم پرسش های عجیب و غریب می پرسد، لازم است با صبر و حوصله به آنها پاسخ دهیم و این روحیه پرسشگری را در او تقویت کنیم.
اگر جواب پرسشی را نمی دانید، به او بگویید که «من نمی دانم، بهتر است در کتاب جواب آن را پیدا کنیم» یا «در اینترنت جستجو کنیم» و به او کمک کنید تا پاسخش را پیدا کند.
tebyanonline
آزمون_استخدامی
سازمان سنجش آموزش کشور درباره تاریخ پرینت کارت و زمان برگزاری هفتمین آزمون_استخدامی متمرکز دستگاه های اجرایی کشور در سال 1398 اطلاعیه صادر نمود.
کارت شرکت در آزمون کلیه داوطلبان از روز دوشنبه 98/08/27 برای مشاهده و پرینت بر روی پایگاه اطلاع رسانی سازمان سنجش آموزش کشور به نشانی sanjesh.org قرار خواهد گرفت.
فرآیند_برگزاری آزمون نوبت صبح از ساعت 8:30 و نوبت عصر از ساعت 14:30 روز پنجشنبه 98/08/30 می باشد.
در زمان حضور در جلسه آزمون، همراه_داشتن پرینت کارت_شرکت در آزمون، اصل_کارت_ملی و یا اصل_شناسنامه_عکس_دار، الزامی است.
خبرنامه_فرهنگیان
با ما بروز باشید.
newsfarhangi
سیاوش با لبخندی کش آمده پشت در ایستاده بود. چشمانش از تعجب گرد شد. نزدیک بود لب هایش به خنده باز شود که یکدفعه یادش آمد با لباس خانگی ست و روسری ندارد. سریع در را بست و پشت در ایستاد. مهمان تازه وارد، اولش تعجب کرد ولی بعد فهمید که چرا راحله این کار را کرده از خنده روده بر شد:
-باز کن خانم...دیگه دیدمت
بعد چسبید به در و آرام گفت:
-شما در محاصره همسرتان هستید خانم... لطفا مقاومت نکنید!
راحله هم خنده اش گرفته بود و هم خجالت میکشید. شالش را از سر چوب لباسی برداشت، انداخت روی سرش و بازوهایش و در را باز کرد:
-سلام
سیاوش خنده کنان وارد اتاق شد:
-سلام لپ گلی خانم
دست هم را گرفتند و روی تخت کنار هم نشستند:
-کی اومدی? چه بی خبر?
-میخواستم غافلگیرت کنم مثل اینکه موفق هم شدم
راحله بازوی سیاوش را بغل کرد:
-خیلی کار خوبی کردی اومدی
میز توالت روبروی تخت بود و چهره دو نفرشان در آینه پیدا. سیاوش در آینه شکلکی برای راحله در آورد:
-دلم برات تنگ شده بود. دیگه طاقت نیاوردم
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
داستان سلطان و وزیر
سلطان به وزیر گفت :
۳ سوال میکنم فردااگر جواب دادی، هستی و گرنه عزل میشوی.
سوال 1: خدا چه میخورد
سوال 2: خدا چه میپوشد
سوال 3: خدا چه کار میکند
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی دانا و زیرک داشت.
وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :
خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت:
هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...
اما خدا چه میخورد
خداوند غم بنده هایش را میخورد..
اینکه چه میپوشد
خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد،
سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست.
جوابها را او داد.
گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده،
غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیرداد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد
غلام گفت:
آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند
خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند
و وزیر را غلام میکند.
چه تعبیر زیبایی ...
بــا_خـــدا_بـاش...