وقوع سیلاب در مرکز مازندران؛ مسدودی محورهای سوادکوه و فیروزکوه
هم اکنون نیروهای امدادی شهر ساری در حالت آماده باش برای جلوگیری از خطرات سیلاب در سطح شهر هستند. سیلاب همچنین سایر شهرهای مرکزی استان نظیر قائمشهر، بهشهر و نکا را نیز فرا گرفته است.
بارش باران همراه با سیلاب همچنین سبب مسدودی محور سوادکوه به تهران شده است.
مدیرکل مدیریت بحران مازندران: هم اکنون محورهای فیروزکوه، هراز، سوادکوه و کندوان شاهد بارش شدید برف و باران است
ترافیک در جاده کندوان ( چالوس- کرج) از شمال به جنوب در منطقه هزارچم تا تونل کندوان پرحجم و نیمه سنگین است و در سایر مسیرها نیز تردد به طور عادی و روان در جریان است.
ترافیک در محور هراز ( آمل- تهران) از شمال به جنوب در محدوده چلاو، تونل وانا تا تکاور و ولاسم در هر دو مسیر به صورت پرحجم و در برخی مواقع نیز به صورت نیم سنگین ادامه دارد.
https://tn.ai/2143910
TasnimNews
تولد بانوی عزیز مریم حیدرزاده را تبریک عرض می کنیم .
مریم حیدرزاده متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶ نقاش ٬نویسنده ٬ شاعر و ترانهسرای ایرانی است.
حیدرزاده که بینایی خود را بر اثر چند عمل جراحی در کودکی از دست داد، در اواخر دههٔ ۷۰ با نوشتن شعرهایی به سبک محاورهای و با بهکارگیری کلمات ساده و روان شهرت یافت. بسیاری از خوانندگان داخل کشور و همچنین خوانندگان فارسی زبان در بیرون از ایران از ترانههای او در آهنگهایشان استفادهکردهاند. مریم حیدرزاده دانشآموخته حقوق قضایی از دانشگاه تهران است. پدر او بازنشسته ارتش و مادر او هم کارمند بود ولی به خاطر نگهداری از وی مدت هاست که فعالیت بیرون از منزل ندارد. مریم حیدرزاده ساکن سعادتآباد تهران است.
ارسالی مخاطب
*مسابقه چند سوالی*
+ جانداره؟
- هنوز بله.
+ انسانه؟
- ظاهراً
+ مشهوره؟
- سعی می کنه باشه.
+ خواننده ست؟
- با میکرفون سر و کار داره ولی نه.
+ بازیگره؟
- با دوربین سر و کار داره ولی نیست.
+ استندآپ کمدینه؟
- همش ما رو میخندونه.
- مقیم ایرانه؟
+ خوابشو میبینه ولی تابعیت آمریکایی داره.
+ یه راهنمایی می کنید؟
- هر شب موقع خواب، از ارتش خیالیش سان می بینه.
+ خخخخخ ... ربع پهلوی
- آفرین
میلاد سعیدی
طنزیمtanzym_ir
فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود
بین همه التهابهای اخیر، دو مرد آرام چشم روی هم گذاشتهاند، اینجا در معراج شهدا که بزمگاه دیرینه شهدای انقلاب است.
شهید ابراهیمی میگفت باید مردم معترض بیگناه را از این صف جدا کرد. بدون سلاح، تأکید میکنم بدون سلاح بین جمع رفت. همین که میخواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصرهاش میکنند. یک نفر تیر به پهلویش میزند. بعد چاقو به قلبش میزنند، وقتی خونین روی زمین میافتد و بیحال میشود یک نفر چاقو را توی سرش فرو میکند.
آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار میکرد. فرماندهای که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی میکرد.
زندگی سادهای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست گوشت و استخوان حس میکرد. اصلا آن روز بهخاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانهترین شکل او را به شهادت رساندند. میترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آن ها لو بروند، تنها بمانند.
fna.ir/dd8gpv
Farsna
مرا اشکی که از چشمم روان است
بِهْ از بنزین که در دست سران است
به دستم کارت سوخت شصت لیتری
درونم آتشی از غم نهان است
عجب تدبیر چِرتی کرد دولت
که مشهور تمام کهکشان است
از آن آتش که با بنزین فشاندند
درون جان ما آتشفشان است
ببین کز شعله اش آنجای مردم