تنگِ غروب است در خانه شمعی و چراغی یا صدایی نیست اما

http://uupload.ir/files/qlu4_%D8%AA%D9%86%DA%AF.jpg

تنگِ غروب است

در خانه شمعی و چراغی یا صدایی نیست اما

در من، کسی می‌گِریَد اینجا...

در آسمانِ تیره یک چابک پرستو

با پنجه‌های بادِ وحشی در ستیز است

باران نمی‌بارد ولی ابری شناور

با یادهای خوبِ من پا در گریز است

دور است از من، آرزو، دور

دیر است بر من زندگی، دیر

دل تنگ از این دوری و دیری و تماشا

در من کسی خاموش می‌گِریَد در اینجا

مددجوی آسایشگاه / روحش شاد

همیاران آسایشگاه معلولین

و سالمندان گیلان-رشت (خیریه)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.