دلنوشته_مهدوی
و بخاطر شماست که باران فرو می ریزد....
و بخاطر شماست که زمین،،، سبز می شود...
و بخاطر شماست که هنوز به ما فرصت سجاده نشینی می دهند...
حصار تن... چنان تنگ و فسرده مان کرده... که خیال بال زدن هم از سرمان پریده است...؛؛ چه رسد به آنکه، نیمه شبی هوس پرواز، به سرمان بیفتد...
آنچنان سنگین به بستر خواب می افتیم، که گویی جز خور و خواب، کار دیگری در عالم نداریم...
آنچنان قدم هایمان در مسیر عاشقی،، بی جان است.. که گویی هدف دیگری هم از زیستن وجود دارد و ما آنرا برگزیده ایم.
وااااااااااااای که لحظه لحظه های زندگی مان،، در توهمی باور نکردنی، غرق شده است... ؛؛
و چه توهمی بزرگتر از آنکه..بی تو هنوز احساس خوشبختی می کنیم!!!
و همه این دردها... شرح حال قلبی است که قرن هاست، رنگ طیب ، به خودش ندیده است....
تو فرمانروای زمین و آسمانی ...؛ یوسف
قلب ما، به اذن چشمهای توست که،، هنوز بدنبال گوشه ای، برای گستردن سجاده اش می گردد...
قلب ما، به اذن توست...؛ که هنوز زنده است و نفس می کشد...
باران به اذن شما ، می بارد....؛؛
کمی بر دل خشکیده ام ببار.....
قحطی زده است، دلم؛ یوسف...
بس که رنگ و بوی تو،، را نچشیده است!!!
بس که در انتظاری ممتد....
صبح را به شب.. و شب را به صبح رسانیده است!!!!
بی تو.... نمی شود....که شود... که نمی شود‼‼
جوجه گنجشکی که بال زدن نمی داند...؛چگونه بر سجاده اش سوار شده و به آسمان برسد؟؟؟
به والله قسم...؛ که بالی برایمان نمانده است..، بس که زمین خورده ایم!!!!
أللَّھُـمَ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
منتظران ظهور
montazerane_zohoor
اللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج
به چشمانمان باید شک کنیم...
«ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
و اما...
چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟
چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟
فقط بگذریم و گذر کنیم از سالهای عمرمان و او را نبینیم
جز این انتظاری نمیرود...
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
منتظران ظهور
montazerane_zohoor
اللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج
در بیان فضائل و مناقب و مکارم اخلاق سیّد الشّهداء علیه السلام
فصل_دوم
قسمت_هشتم
و شیخ طوسی بسند صحیح روایت کرده است که حضرت امام حسین علیه السلام دیر به سخن آمد روزی حضرت رسول صلی اللّٰه علیه و آله آن حضرت را به مسجد برد در پهلوی خویش بازداشت و تکبیر نماز گفت امام حسین خواست موافقت نماید درست نگفت حضرت از برای او بار دیگر تکبیر گفت و او نتوانست باز حضرت مکرّر کرد تا آنکه در مرتبهٔ هفتم درست گفت به این سبب هفت تکبیر در افتتاح نماز سنت شد.
و ابن شهر اشوب روایت کرده است که روزی جبرئیل بخدمت حضرت رسول بصورت دحیهٔ کلبی و نزد آن حضرت نشسته بود که ناگاه حسنین علیهما السلام داخل شدند و چون جبرئیل را گمان دحیه می کردند به نزدیک او آمدند و از او هدیه می طلبیدند، جبرئیل دستی به سوی آسمان بلند کرد سیبی و بهی و اناری برای ایشان فرود آورد و به ایشان داد. چون آن میوه ها را دیدند شاد گردیدند و نزدیک رسول بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به ایشان ردّ کرد.
و فرمود که به نزد پدر و مادر خویش ببرید و اگر اول به نزد پدر خود ببرید بهتر است. پس آنچه آن حضرت فرموده بود به عمل آوردند و به نزد پدر و مادر خویش ماندند تا رسول خدا نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه ها تناول کردند و هر چه می خوردند به حال اول بر می گشت و چیزی از آن کم نمی شد و آن میوه ها به حال خود بود تا گاهی که حضرت رسول از دنیا رفت و باز آنها نزد اهل بیت بود و تغییری در آنها بهم نرسید تا آنکه حضرت فاطمه علیها السلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد بِه برطرف شد و سیب ماند آن سیب را حضرت امام حسن علیه السلام داشت تا آنکه به زهر شهید شد و آسیبی به آن سیب نرسید. بعد از آن نزد امام حسین علیه السلام بود.
منتهی_الآمال
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
منتظران ظهور
montazerane_zohoor
زمان مناسب برای خوردن خوراکی ها
موز
ناهار؛ تقویت سیستم ایمنی و مفید برای پوست
شام؛ تشکیل مخاط و اختلال در هضم
سیب
صبحانه؛ کاهش قند خون و کلسترول
شام؛ دشواری در هضم و افزایش اسید معده
پرتقال
عصرانه؛ کمک به هضم و افزایش متابولیسم
صبحانه؛ سوزش و تورم معده
سیب زمینی
صبحانه؛ کاهش کلسترول و افزایش مواد معدنی
شام؛ افزایش وزن
شکلات تلخ
صبحانه؛ تولید آنتی اکسیدان، کاهش ریسک ابتلا به بیماری قلبی و جوان سازی
شام؛ افزایش وزن
برنج
ناهار؛ افزایش متابولیسم
شام؛ افزایش وزن
شیر
صبحانه؛ هضم سخت (در صورت فعالیت زیاد مشکلی ندارد)
شام؛ آرامش بدن و خواب راحت
انجیر و زردآلو
صبحانه؛ افزایش متابولیسم و هضم غذا
شام؛ اختلال در هاضمه
مغزها
ناهار؛ کاهش ریسک فشار خون
شام؛ افزایش وزن
گوجه فرنگی
صبحانه؛ کمک به هضم و افزایش متابولیسم
شام؛ تورم معده
dorehamia
شیخ ابو_سعید ابوالخیر در راه بود.
گفت:
هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته
و بر در و دیوار همه زر آویخته.
کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.
گفتند: کو؟ کجاست؟
گفت: همه جاست. هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان راحتی به دلی آورد.
آن جا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست.
آن جا که یاری طالب محبت است و آن جا که رفیقی محتاج محبت...
تذکرة الأولیاء
عطار نیشابوری