به چشمانمان باید شک کنیم...

به چشمانمان باید شک کنیم...

«ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.

در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.

 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی

و اما...

چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟

چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟

فقط بگذریم و گذر کنیم از سالهای عمرمان و او را نبینیم

جز این انتظاری نمیرود...

تا نیایی گره از کار بشر وا نشود

درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود

منتظران ظهور

montazerane_zohoor

 اللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.