در بیان فضائل و مناقب و مکارم اخلاق سیّد الشّهداء علیه السلام
فصل_دوم
قسمت_هشتم
و شیخ طوسی بسند صحیح روایت کرده است که حضرت امام حسین علیه السلام دیر به سخن آمد روزی حضرت رسول صلی اللّٰه علیه و آله آن حضرت را به مسجد برد در پهلوی خویش بازداشت و تکبیر نماز گفت امام حسین خواست موافقت نماید درست نگفت حضرت از برای او بار دیگر تکبیر گفت و او نتوانست باز حضرت مکرّر کرد تا آنکه در مرتبهٔ هفتم درست گفت به این سبب هفت تکبیر در افتتاح نماز سنت شد.
و ابن شهر اشوب روایت کرده است که روزی جبرئیل بخدمت حضرت رسول بصورت دحیهٔ کلبی و نزد آن حضرت نشسته بود که ناگاه حسنین علیهما السلام داخل شدند و چون جبرئیل را گمان دحیه می کردند به نزدیک او آمدند و از او هدیه می طلبیدند، جبرئیل دستی به سوی آسمان بلند کرد سیبی و بهی و اناری برای ایشان فرود آورد و به ایشان داد. چون آن میوه ها را دیدند شاد گردیدند و نزدیک رسول بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به ایشان ردّ کرد.
و فرمود که به نزد پدر و مادر خویش ببرید و اگر اول به نزد پدر خود ببرید بهتر است. پس آنچه آن حضرت فرموده بود به عمل آوردند و به نزد پدر و مادر خویش ماندند تا رسول خدا نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه ها تناول کردند و هر چه می خوردند به حال اول بر می گشت و چیزی از آن کم نمی شد و آن میوه ها به حال خود بود تا گاهی که حضرت رسول از دنیا رفت و باز آنها نزد اهل بیت بود و تغییری در آنها بهم نرسید تا آنکه حضرت فاطمه علیها السلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد بِه برطرف شد و سیب ماند آن سیب را حضرت امام حسن علیه السلام داشت تا آنکه به زهر شهید شد و آسیبی به آن سیب نرسید. بعد از آن نزد امام حسین علیه السلام بود.
منتهی_الآمال
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
منتظران ظهور
montazerane_zohoor