ماز اوّل خاطرات عشق در سر داشتیم

ماز اوّل خاطرات عشق در سر داشتیم

تا که مُهر درد افتاد در میان، برداشتیم

عاشقی در ذات و هم اندیشه مان جاخوش نمود

گوییا زاوّل به سر اینگونه افسر داشتیم

عاشقان را در خرابات این سماع هر لحظه بود

صدر مجلس از ازل، ما مِهر حیدر داشتیم

روزگارما اگر چه سخت و جانفرسا گذشت

نیست غم ، زیرا که امیدی فراتر داشتیم

پیچ و تاب رود را ، دریا تماشا می کند

هفت درب عشق را ، ما قفل دیگر داشتیم

یادگار عاشقی هامان دلی چون نارِ سرخ

در دل هر دانه اش  صد پرده دفتر داشتیم

دلبرا با تیر مژگانت شکارِ جان کنی

حبّذا بر دیه اش ، ما لعل احمر داشتیم

کوه غمها بر امید دشتِ سبزت کاه نیست

ما زاوّل این غزل ای جان، باور داشتیم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.