حکایتی زیبا
شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول امده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
«سکنجبین» بهترین نوشیدنی تابستان/ در فصل گرما غذای با طبع «گرم» نخورید
یک متخصص طب سنتی با تأکید بر اینکه نباید در فصل گرما غذاهای گوشتی، سرخکردنی و غذاهای با طبع گرم مصرف شود، گفت: سکنجبین که ترکیبی از عرق نعنا، سرکه، آب و عسل است، بسیار مفید بوده و خاصیت رفع عطش و انرژیزایی خوبی دارد.
خزرآنلاین
khazaronline
Khazaronline.com
برای معرفی یک زن برای وزارت آموزش و پرورش کمی دیر است !
شهیندخت مولاوردی، دستیار ویژه سابق رییس جمهور :
بارها به روحانی گفتم با معرفی وزیر زن، توپ را در زمین مجلس بینداز. طرفداران دولت قبل میگفتند چیزی که برای شما آرزو است، برای ما خاطره است.
برای معرفی یک زن برای وزارت آموزش و پرورش کمی دیر است، دولت معمولا هر کسی را که به عنوان سرپرست معرفی کند، همان را به عنوان وزیر به مجلس معرفی میکند.
از طرفی معرفی وزیر زن در این سالهای پایانی را سیاست دولت نمیدانم؛ چراکه با همه دغدغهها و مشغلههایی که دارد نمیخواهد یک موضوع و گرفتاری جدیدی را برای خودش باز بکند./ایلنا
FarhangianNews1
روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد.
مار گفت:انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند نه به خاطر نیش زدنم.
اما زنبور قبول نکرد.
مار،برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت:
آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که
در کنار درختی خوابیده بود.
مار رو به زنبور کرد و گفت من او را می گزم و
مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن.
مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد.
چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"
و شروع به تخلیه زهر کرد و بلند شد و رفت و
بعد از چندی بهبود یافت.
این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبورنقشه دیگری کشیدند.
این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد، چوپان از خواب پرید، و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت...
برخی بیماری ها و کارها نیز همینگونه هستند، فقط به خاطر ترس از آنها افراد نابود می شوند
صادق، تکرار روزهای غریبانهات چگونه گذشت، وقتی تو با ماگ با پرچم انگلیس چای سر میکشیدی و نفتکشهای انگلیسی یکی پس از دیگری در تنگه هرمز توقیف میشدند؟
"رسول شاکرین"
Sorenae