تاثیر حمد
بعد از فتح خرمشهر مقر اطلاعات کشور درمنطقه پل چوبی بود در آن زمان هنوز بعضی از سنگرهای
عراقی پاکسازی نشده بود وگاهی از تاریکی شب استفاده می کردند ومی خواستند اسیر بگیرنداز طرفی
هم منطقه به دلیل جنازه های فراوان عراقی ها که جامانده ودفن نشده بودند آلوده شده بودند وسگهای
فراوانی آنجا جمع شده بودند و از بس از این جنازه هاخورده بودند هار شده بودند و بچه ها از آن سگها
وحشت عجیبی داشتند ما به اتفاق برادر محمدحسین مهاجر یک روز بعد از ظهر
دراین جو می خواستیم برای بررسی مسائل قبل ازشناسایی به خط برویم
که باخمپاره 120 سنگر آقای صادق سلیمی که فرمانده گردان بود
وبعدها شهید شدند را زدند در آنجا بود که برادر مهاجر به چند مجروح
درآنجا تنفس مصنوعی داد وبا یک تویوتا وانت که می خواست به سمت
خط برود مجروحین را به اورژانس که حدود یک کیلومتر ونیم فاصله داشت برد که تقریباً ساعت 9 شب
بود در برگشت وسیله دیر گیرش آمده و اسلحه هم به همراه نداشت چون معمولاً نیروهای اطلاعات با
خود اسلحه حمل نمی کردند خلاصه ایشان حدود 200 متر که ازجاده فاصله گرفته بود سگها شروع به
پارس کردن می کنندکه ایشان جا می خورد و کمی به عقب می رود همین طور که دارد به عقب می رود
با خودمی گوید خوب حالا عقب می روی بعدش چه ؟ کجا ؟وسط خیابان مگر ماشین الان نگه می دارد ؟
(نمی تواند سوار ماشینی بشود چون جاده ومسیر خطرناک بوده ممکن بود که عراقیها او را سوار کنند )
وقتی می بیند که هیچ راهی ندارد شروع می کندبه خواندن سوره حمد وقتی ایشان شروع می کند با صدای
بلند سوره حمد را می خواند صدای سگها کم کم محومی شود به طوری که دیگر صدایی نمی شنود با
خدای خود می گوید: خدا عجب خدایی هستی همه جا هوای ما را داری خلاصه آنجا که این اتفاق
برایش افتاده بود حدود 200 متر از مقر فاصله داشت حدود 50 متر که می آید ومی خواهد از پیچ رد شود
نگاهی به پشت سرش می کند ومی بیند که آن سگها روی تپه ها ایستاده اند ودارند به سمت او نگاه می
کنند
راوی: همرزم شهید محمد حسین مهاجر قوچانی
جمعیت رهروان امر به معروف ونهی ازمنکراستان خراسان رضوی