سازمان هواشناسی ایران هشدار داد که به دلیل بارش باران و برف در روزهای آینده شهروندان از سفرهای غیرضروری به مناطق شمالی و شمالغرب ایران خودداری کنند.
این سازمان اعلام کرده که از روز دوشنبه با تشدید جریانهای شمالی، بارش باران در سواحل و بارش برف در ارتفاعات شمالی البرز شدیدتر میشود.
این سازمان هواشناسی با اعلام اینکه بارش ها در ماه اردیبهشت هم همچنان ادامه خواهد داشت، پیشبینی کرده است: از اوایل شب یکشنبه ) اول اردیبهشت) و طی روز دوشنبه (۲ اردیبهشت) بارش باران و برف و وزش باد در نیمه جنوبی آذربایجان غربی، کردستان، آذربایجان شرقی، اردبیل، زنجان، دامنههای البرز درشمال استانهای قزوین، البرز و تهران و بارش باران در استانهای گیلان و مازندران شدیدتر خواهد بود.
بر اساس این گزارش: "بیشترین بارش در جنوب آذربایجان غربی و شمالغرب کردستان بین ۳۰ تا ۶۰ میلیمتر و در سواحل گیلان و ارتفاعات البرز بین ۲۰ تا ۴۰ میلیمتر خواهد بود."
[صدای ایران]
واقعا چرا؟؟؟ ؟؟؟؟
هر چی صادق تر باشی ،
بیشتر بهت شک میکنند !!!!!!!
هر چی دلسوز تر باشی ،
بیشتر دلتو میشکنن !!!!!
هر چی قلبت رو آسون تر در اختیار بذاری
راحت تر لهش میکنن !!!!!
هر چی آروم تر باشی ،
فکر میکنن آدم ضعیفی هستی !!!!
هر چی بیشتر به فکر دیگران باشی ،
بیشتر حقت رو میخورن !!!
هر چی خودت رو
خاکی تر نشون بدی ،
واست کمتر ارزش قائلند !!
و این حقیقت زندگیست ...
ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حافظ ...
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا میرود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ میریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمیخیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ میدهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ میدهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ میشود:
«ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ»
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ میشوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ میافکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام میشود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ «ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.
Ancient_fact
ای_یوسف_زهرا
بسان درختی پیر در کنار جاده ای دور افتاده
با شاخساری خشک و بی جوانه
چشم به راهت خشکیده ام
و با این نیمه جانی که دارم در دورترین خم جاده
غبارِ گام ها را می پایم
و دلخوشم که تا زنده ام باز رسی.
تعجیل درفرج صلوات.