گویند که ...

گویند که ...

بعد از طوفان وقتی که کشتی نوح بر زمین نشست و نوح از کشتی فرود آمد، شیطان به حضورش آمد و گفت:

تو را بر من حقی است، می خواهم عوض تو را بدهم. نوح گفت:

من اکراه دارم بر تو حقی داشته باشم و تو جزای حق مرا بدهی، بگو آن چه حقی است؟

شیطان گفت: من فعلاً در آسایشم تا خلق دیگر به دنیا آیند و به تکلیف رسند تا آنها را به معاصی دعوت کنم. الان به جهت ادای حق، تو را نصیحت می کنم.

نوح ناراحت شد. خداوند وحی فرستاد که:

ای نوح، سخن او را بشنو؛ اگرچه که فاسق است.

نوح گفت: هرچه می خواهی بگو.

پس شیطان گفت: ای نوح از سه خصلت احتراز کن:

1- تکبر نکن که من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نکردم و رانده شدم.

2- از حرص بپرهیز؛ که آدم به واسطه آن از آن درخت ممنوعه خورد و از بهشت محروم گردید.

3- از حسد احتراز کن که به واسطه آن قابیل برادر خود هابیل را کشت و به عذاب الهی هلاک شد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.