سرگذشت ارواح در عالم برزخ قسمت_هشت

سرگذشت ارواح در عالم برزخ

قسمت_هشت

از قبر بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من با کمی فاصله از پشت سر او حرکت می کردم. ترس واضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت. هر چه جلوتر می رفتیم، محیط بازتر و مناظر اطراف آن عجیب تر می شد. از نیک خواستم که از من فاصله نگیرد، همدوش و همقدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد.

نیک ایستاد و گفت: تو را به من سپرده اند که یار و مونس ات باشم. تا آنگاه که به سلامت قدم به وادی السلام گذاری به همین خاطر اندکی جلوتر از تو در حرکتم تا راه را بشناسی.

پس از لحظه ای سکوت، بدین

 گونه سخنش را ادامه داد: البته اگر گناه بتواند فریبت دهد و یا به اجبار تو را همراه خود سازد، بدون شک دیرتر به مقصد خواهی رسید...

اضطرابم بیشتر شد و از آن به بعد هر آ ن احتمال آشکار شدن گناه را می دادم. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته با سختی فراوان توانستیم خود را به اوج آن برسانیم. در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف، بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود. نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی برهوت است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی. خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم. بیا از راه ایمن تری برویم. نیک ایستاد و گفت: راه عبور تو، همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت. حرفهای نیک اندکی از اضطراب و وحشتم کاست اما با این همه، هنوز نگرانی در وجودم قابل احساس بود. لحظاتی به سکوت گذشت. سپس رو به نیک کردم و دوباره گفتم: راه امن تری وجود ندارد؟

 صورتش را به سمت من چرخاند و گفت: بهتر است بدانی که:  در عالم برزخ نیز، که تنها سایه ای از بهشت و جهنم است بیابان برهوتی قرار دارد، که همانند پل صراط در قیامت است و به ناچار باید از آن گذشت. تا در صورت لیاقت به وادی السلام رسید. اما وای بر آنان که می مانند و به عذاب مبتلا می گردند و یا دست کم گرفتار و سرگردان می شوند... به سمت آن دشت بی پایان به راه افتادیم. هرچه پایین تر می رفتیم، هوا گرم و گرمتر می شد. وقتی به سطح زمین رسیدیم، نفسم به شماره افتاد. از نیک خواستم که لحظه ای برای استراحت توقف کند، اما او نپذیرفت و گفت: راه طولانی و خطرناکی در پیش داریم. بنابراین وقت را تلف نکن.

 گفتم: من دیگر نمی توانم چون شدت گرما مرا از پا درآورده است. در همین حال و در حالی که عرق از سرو روی من فرو می ریخت، نقش بر زمین شدم. نیک از آبی که همراه داشت به من نوشاند.

ادامه دارد...

به سمت خدا        

بی توهرگز قسمت سوم: آتش

بی توهرگز

قسمت سوم: آتش

چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه … پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام … می رفتم و سریع برمی گشتم … مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد … تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت … با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد … بهم زل زده بود … همون وسط خیابون حمله کرد سمتم …موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو … اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم … حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه … به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم … هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم … چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم … اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود … بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت … وسط حیاط آتیشش زد … هر چقدر التماس کردم … نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت … هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت … اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند … تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم … خیلی داغون بودم … بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد … اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود … و بعدش باز یه کتک مفصل … علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد … ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم … ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم … .

تا اینکه مادر علی زنگ زد …

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ادامه دارد...

نویسنده:شهیدسیدطاهاایمانی

به سمت خدا

نشر_صدقه_جاریست

(زنگ سلامت) بیماری در کمین سگ‌بازها

http://uupload.ir/files/edpw_%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C.jpg

بیماری در کمین سگ‌بازها/ انگل‌هایی که با نگهداری از سگ در منزل به جانتان می‌افتد

https://www.yjc.ir/00SnDA

YjcNewsChannel

شهادت فرزند خطاط عراقی در حمله تروریستی نیوزیلند

http://uupload.ir/files/2b55_%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA_%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF.jpg

شهادت فرزند خطاط عراقی در حمله تروریستی نیوزیلند

"جنة عدنان عزت" بانوی خطاط عراقی از شهادت پسرش "حسین حازم العمری" که در حمله تروریستی نیوزیلند زخمی شده بود، خبر داد.

YjcNewsChannel

اپل محکوم به سرقت فنآوری شد

http://uupload.ir/files/j47m_%D8%A7%D9%BE%D9%84_%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85.jpg

اپل محکوم به سرقت فنآوری شد

دادگاهی در سن دیه گوی آمریکا که مدتی است شکایت شرکت چینی 'کوالکام' از 'اپل' را بررسی می کند، این شرکت آمریکایی را به سه مورد نقض حق اختراع فنآوری‌های شرکت کوالکام محکوم کرد.

YjcNewsChannel