حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا

مرثیه_حضرت_زهرا

لبخند تو غم داشت... علی را نگران کرد

غمگین و  غم انگیزترین  مردِ جهان  کرد

لبخند تو  آن روز  پس از دیدن تابوت

گل بود که رویید ولی زود خزان کرد

اصلا تو بگو فاطمه جان می شود آیا

دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد ؟

مثل تو کمانی شده ام پشت مرا خم -

مرهب نتوانست ولی زخمِ زبان کرد...

زخمی که غم حمزه به قلبِ نبی انداخت

تابوتِ تو با قلبِ علی  بدتر از آن  کرد

کوچه...در و دیوار... و آن چادر خاکی

بعد از تو مرا پیرترین مردِ جهان کرد

شاعر:

ابراهیم_زمانی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

کودک: پدر و مادر عزیز! نظرات خود را به فرزندان تحمیل نکنید.

http://uupload.ir/files/z9lw_%D9%BE%D8%AF%D8%B1_%D9%88_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2.jpg

کودک

پدر و مادر عزیز! نظرات خود را به فرزندان تحمیل نکنید.

هرگز فرزندتان به زور و اجبار نظرتان را نمی‌پذیرد بلکه تحمیل نظر باعث جبهه‌گیری فرزندان می‌شود.

TebyanOnline

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺩﻭﺭِ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ؛......

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺩﻭﺭِ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ؛

ﻧﻪ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ؛

ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪ؛

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎﺳﺖ

ﮐﻨﺎﺭِ ﺗﻤﺎﻡِ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻲ ﻫﺎﻳﻢ؛

ﺑﻐﺾ ﻫﺎﻳﻢ؛

ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﻢ؛

ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ،

ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ

ﺍﻣــــﺎ؛

ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ:

ﺷﮑﺴﺘﻦِ ﺩﻟﻲ،

ﺍﺷﮏ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻲ،

ﻧﺎ ﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥِ ﺣﻘﻲ،

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﺮﺍ

ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ

ﻣﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ

ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ،

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ

ﺟﺰ ﺑﻲ ﻓﮑﺮ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ

ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻥِ ﺩﻟﻲ

ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ،

ﺧــــﺪﺍﻱِ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎﺳﺖ.

ترجیح می دهم

با کفش هایم درخیابان راه بروم

و به خدا فکر کنم

تا این که در مسجد بنشینم

و به کفش هایم فکر کنم....

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):

http://uupload.ir/files/7ocz_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF%DB%8C.jpg

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): فکر و ذکرتان شکم نباشد. حدیث داریم که در دوره آخرالزمان، «بطونُهُم آلِهَتُم»: شکم مردم، خدایشان می شود...

TebyanOnline

ز ِ خاطر ِ گیلان - نمی‌رود بیرون

ز ِ  خاطر ِ  گیلان  -  نمی‌رود  بیرون

خاطره‌های ِ تو؛  دل را - نموده خون

زمین؛ کوچک ‌بود، برای ِ تو سیروس

برای ِ انسان مرگ؛ حیف شُده قانون

از خاطر ِ مردم؛ بیرون نخواهد رفت

طوفان‌ ِ تو با توپ؛ در وسط ِ میدون

یک تیم ِ  "ایران" و -  ستاره‌های ِ آن

تو؛ کاپیتان بودی - تو؛ بوده‌ای کانون

بعد ِ تو  ملوان؛  بی‌جان  شُده  انگار

پاشیده‌بر رویش؛ گوئی گرد ِ طاعون

آقای ِ کاپیتان؛  ایران و  "فوتبال"ش

به‌ساق‌های ِ تو؛ مدیون بُوَد - مدیون

مدیون ِ  تو  ایران - فدائی‌ات گیلان

بشنو -  قایقران؛ مائیم  ز ِ تو ممنون

تو؛ در دل ِ  مائی - تو؛ ماندگاری مرد

ز ِ  روز ِ پروازت؛ غمگینیم و محزون

خزر؛ به تو  نازد - دل؛ به تو  می‌بازد

بعد ِ  تو  می‌سازد؛  با  غم ِ  گوناگون

گیلانیان   لیلا  .....  مرد ِ   بلند  بالا

شأن ِ شما والا، بی‌شکّ توئی مجنون

لعنت به این دنیا - بر چرخ ِ بد کردار

گرفت تو را از ما، امان ز ِ این گردون

یادم نخواهد رفت، وقتی شنیدیم‌ما

"رنو"ی ِ تو ای‌مرد؛ گردیده  واژ ِ گون

دل ِ تو بشکستند - مردانه  مرد ِ گیل

تبعید کردی خود - رفتی  لب ِ کارون

رفتی و بعد ِ تو؛ ای پهلوان  سیروس

مردانگی با تو؛  گردیده‌است مدفون

شیپورچی ِ   تیم ِ  - بندر نشینان هم

اشعار ِ  زیتونیش - گردیده  ناموزون

بعد ِتو ای‌سیروس، اندوه‌شُد ویروس

دریا؛ بی‌فانوس - هر روز  غم، افزون

بعد ِ شما  ای مرد - خزر شُده  پُر درد

تالاب؛ رنگش زرد - کم گشته گلریزون

در قلب ِ  مائی تو  -  "آبای" ِ  مائی تو

سال‌ها - گذشت امّا؛ تو زنده‌ای اکنون

لعنت  به  روزی  که؛  پرواز  کردی  تو

لعنت  به مرگ ِ دون - زد  بد شبیخون

قوی ِ  سپید ِ  دل -  بعد ِ  تو  قایقران

یک‌روز گلگون‌ است، روز ِ دگر نیلگون

بعد ِ تو  این کشتی؛  بدون ِ  لنگر  شُد

بی‌جان شُده؛ تیم و - گردید بی‌ستون

بعد ِ تو  انزلی؛  خالی - ز ِ  همدلی‌ست

مرام ِ  قایقران؛  یا رب -  تو  برگردون

حسن_جهانچی

یکم بهمن‌ماه - ۱۳۹۷ نود و هفت

سیروس_قایقران

سیروس_آبای