دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند ...

دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند ...

یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌بَرَد، اما به محض آنکه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد

ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است ...!

شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید : کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی ...؟!

شیر دوم پاسخ می‌دهد : توی یکی از ادارات دولتی ! هر سه روز در میان، یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد ...!

شیر نخست پرسید : پس چطور شد که گیر افتادی ...؟!

شیر دوم پاسخ می‌دهد : اشتباهاً آبدارچی را خوردم چون تنها کسی بود که کاری انجام می‌داد و غیبت او را متوجه شدند پیتر اوانز

paraZit

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.