در مدینه این سخن ورد زبان ها افتاد، دیدی آخر علی از پا افتاد

در مدینه این سخن ورد زبان ها افتاد، دیدی آخر علی از پا افتاد

در لحظات اولیه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ، اسماء به حسن و حسین (علیهما السلام) گفت : بروید نزد پدرتان على (علیه السلام)، و وفات مادرتان را به او خبر دهید.

حسن و حسین (علیهما السلام ) از خانه بیرون آمدند، در حالى که فریاد مى زدند: یا محمد آه ! یا احمد آه ! الیوم جد دلنا موتک اذ ماتت امنا؛ ((آه ! اى محمد! امروز مصیبت فقدان تو براى ما تجدید شد، چرا که مادرمان از دنیا رفت ..))

سپس حسنین(علیهما السلام) وارد مسجد شدند، على (علیه السلام) در مسجد بود. آنها شهادت فاطمه (سلام الله علیها) را به او خبر دادند. على (علیه السلام) از این خبر چنان دگرگون شد که بى حال افتاد، آب به صورتش پاشیدند، وقتى حالش خوب شد، با ندایى جانسوز فرمود:

بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتعزى ففیم العزاء من بعدک ؛ ((اى دختر محمد! به چه کسى خود را تسلیت بدهم، تا زنده بودى مصیبتم را به تو تسلیت مى دادم ، اکنون بعد از تو چگونه آرام بگیرم.))

رنجها و فریادهاى فاطمه (سلام الله علیها)، ترجمه کتاب بیت الاءحزان ، ص 249

عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست

صاحب عزای فاطمه آن بی نشان کجاست

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.