کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشیدو رفت
تا که برگردم شنیدم ،از غمم نالیدو رفت
دیده بودم خواب مادر را شب میلاد من
لحظه ای آمد کنارم،صورتم بوسیدو رفت
مادرم چندین بهاراست،ازکنارم رفته است
مثل مامور از بهشت،آمد مرا زایید و رفت
قوم وخویشانم مکرر، این خبر را میدهند
مادرت درخواب ما،حال توراپرسیدورفت
من به قربانت ،که هرجا رفته ای یاد منی
یادتو هرنیمه شب،روی مرا پوشیدورفت
شعرزیبایی به عشقش گفته بودم که ندید
آمد او اما شبی بر شعر من بالید و رفت
مادرم رفته ولی،در خاطراتم مانده است
روز مادر،چشم او ،آمد بمن خندیدو رفت
تقدیم به مادرانی که بار سفربستن و رفتن
خوب است چنان که حسرتش هم خوب است
یارب! دلم از ندیدنش آشوب است
ذکری که به تسبیح دلم مانده فقط
یا رادَّ یوسفَ علی یعقوب است
اللهم عجل لولیک الفرج
samtekhoda3
بسیار بسیار زیبا :
روزى حضرت موسی (ع) به عروسی دو جوان مؤمن و نیک سرشتِ قومش دعوت شده بود ،
آخرِ شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید !!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی ؟!
عزرائیل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس و داماد است .
ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم .
موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید !!!
از خداوند دلیل عطاى این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید ؛
جبرئیل نازل شد و گفت دلیل را خود با سؤال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت .
موسی از داماد سؤال نمود دیشب قبل ورود به حجله چه کردید ؟!
جوان گفت وقتی همه رفتند ، سائلى (گدایى) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بُردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفاً بمن هم از طعام جشنتان بدهید .
به داخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم چیز دیگرى نیافتم . غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد ، برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم نیز قدرى غذا بدهید ، چرا که او همچون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است . با خجالت قصد ورود و بستن درب را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را به مرد داد و او در هنگام رفتن برای هر دوی ما دعای طول عمر ، رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت .
وقتی قصد ورود به حجله را داشتیم ، مجمعه
(سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگِ این مار سمی که در رختخواب ما بود گشت . پس ما هر دو دیشب را تا اکنون به عبادت گذراندیم و العجب ، شادی ما از اینست که دعای آن مرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید !
جبرئیل (ع) فرمود : ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده است !
این بر ایشان بیاموز و داستانشان بر همگان باز گو ...! باشد که چراغی گردد بر خَلقِ ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت .
ابراهیم]
چرامنبرهای ما،موعظه های ما اثرمندنیست؟
حوزه های علمیه چه میکنندکه روزبروزفاصله مردم باانها ودین زیادتر وجرائم وتخلفات و...بیشترمیشود؟
آیاوقت آن نرسیده حوزه ها وعلما قدری به خودآیند؟
ودراتاقهای فکرخودبه این مهم فکروواندیشه ورزند؟
آقایان تادیرنشده بداداسلام برسید
محمد فضائلی
TLANGORE