انواع مدیران بیمار را بشناسید...

انواع مدیران بیمار را بشناسید...

مدیر انفجاری: اتخاذ تصمیم های ناگهانی و غیر قابل کنترل ، عصبانیت غیرقابل پیش بینی و تحریکات شدید رفتاری را میتوان از مشخصه های بارز آنان تلقی کرد.

مدیر مقررات زده : به برقراری نظمی که بصورت پیشداوری در ذهن خود متصور هستند وسواس شدید نشان می دهند و در اجرای آن غیرقابل انعطاف به نظر می رسد.

مدیر نمایشی :بطور معمول تظاهر به جرات و نو آوری دارند و سعی دارند از طریق دوری از نرم های شناخته شده تعجب زیردستان را برانگیخته کنند و نظر آنان را جلب نمایند.

مدیر بی اعتماد : پیوسته خود را در معرض توطئه دیگران تصور میکنند و شکستهای خود را به غرض ورزی دیگران و کم کاری دیگران نسبت می دهند.

مدیر واکنشی: تزلزل و بی ثباتی شخصیت مبنای رفتار و هویت این قبیل مدیران را تشکیل میدهد. در اتخاذ تصمیم های مدیریتی ایجاد موقعیتهای عاطفی میکنند.

به نقل از اکادمی منابع انسانی

Amir Bakhshi

بمناسبت میلاد باسعادت پیامبر اکرم(ص)

http://uupload.ir/files/8loh_%D8%A8%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA.jpg

بمناسبت میلاد باسعادت پیامبر اکرم(ص)

پخش فیلم "محمّد رسول الله "

ساخته ى آقاى مجید مجیدى

رایگان

دوشنبه؛ ساعت ١٨:١٥

آستان مقدس آقاسیدمحمد(ع) آخوندمزار

آستان مقدس آقاسیدمحمد(ع)(آخوندمزار)آستانه اشرفیه

مردم از گرانی‌های افسارگسیخته در رنج هستند/ نیازمند مدیریت جهادی هستیم

مردم از گرانی‌های افسارگسیخته در رنج هستند/ نیازمند مدیریت جهادی هستیم

آیت الله خاتمی در خطبه‌های نمازجمعه تهران:

مسلمانان باید با وحدت مقابل توطئه‌های ابرقدرت‌ها بایستند و اجازه ندهند که شکافی بین امت اسلامی به وجود بیاید.

 مردم از گرانی‌های افسارگسیخته در رنج هستند، چرا باید برخی کالاها که ربطی به خارج ندارد ۳ برابر یا ۱۰ برابر شوند.

برخی‌ها نگویند حالا یک مطلبی در روزنامه‌ای درج شده و شما آن را در نماز جمعه علنی می‌کنید بنده جریانی را می‌بینم که می‌خواهد اسلام‌زدایی را تئوریزه کند. مردم انقلاب کردند که شراب‌خواری‌ها،‌فساد و فحشا نباشد.

فرهنگ بسیجی در عراق جواب داد و موسل را از شر جنایتکاران داعشی ازاد کرد. در لبنان حزب‌الله و مقاومت رژیم صهیونیستی را به روز سیاه نشاندند. در یمن و فلسطین نیز همینگونه بود.

این وزیر امور خارجه انگلیس، مهمان پررو فضولی‌هایی کرده که نباید به وی اجازه داده می‌شد. آنها به فکر برجام نبودند بلکه آمده بودند تا جاسوس‌شان را آزاد کنند.

جنایاتی که آل سعود در یمن صورت داده بسیار وحشیانه است. آنها به ناحق لقب خادم‌الشریفین را گرفته‌‌اند در حالی که آنها خائنین حرمین شریفین هستند.

rasanews_agency

حضرت صاحب‌‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه):

http://uupload.ir/files/65r_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA.jpg

حضرت صاحب‌‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه):

هر‌گاه خداوند به ما اجازه دهند که سخن بگوییم، حق ظاهر خواهد شد و باطل سست و ضعیف شده و از میان شما خواهد رفت.

بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۱۸۳

چوپانی تعریف می کرد:

چوپانی تعریف می کرد:

سالها پیش من و چوپان دیگری به نام فتح اله که همسن پدر من بود، گله روستا را به چرا می بردیم. مرز ده ما با ده مجاور که یک رودخانه پر آبی بود.

بین دو ده از سالیان دور بر سر ورود گوسفندان به مراتع یکدیگر اختلاف زیادی بود که گاها به زد و خورد هم می کشید.

یک روز از سر غفلت گله ما از رودخانه گذشت و به مراتع دشمن رسیده بود. ناگهان هیکل درشت و غضبناک غضنفر چوپان آن ده نمایان شد. گله ما را مصادره کرد. و گفت یکی از شما بیاید این ور آب تا گله را آزاد کنم. ما از نیت اصلی اش آگاه بودیم.

فتح اله به من گفت تو برو. من گفتم می ترسم مرا کتک بزند. فتح اله گفت: خودش و هفت جدش غلط می کند حتی اگر نگاه چپی به تو کند.

القصه من لرزان لرزان از رود گذشتم و به نزد غضنفر رسیدم ناگهان مرا گرفت و چوبش را به علامت زدن بالا برد. فتح اله از آن سوی رود داد زد و گفت اگر مردی و تخم پدرتی بزنش تا ببینی چه سرت بیاورم.

غضنفر ترکه گز را چنان به پای من زد که جیغ من به هفت آسمان رسید.

غضنفر رو به فتح اله کرد و گفت دیدی زدمش و تو هیچ غلطی نکردی.

فتح اله گفت فلان فلان .... اگر یکبار دیگر بزنیش دودمانت را ریشه کن می کنم

اینار غضنفز چنان با ترکه به پشت من کوبید که خون از پوستم بیرون زد. و گفت بفرما بازم زدمش

فتح اله این بار گفت فلان فلان شده قرمسا....

نه خیر من دیدم اگر  رجز خوانی  فتح اله ادامه پیدا کند غضنفر مرا نابود خواهد کرد. شروع کردم به التماس که ببخش. غلط کردم و تعهد می دهم دیگر گله وارد مراتع شما نشود.

غضنفر آخرین ترکه را البته کمی آرام تر بر کفل ما کوبید و رفت.

من، دست و پا و پشت شکسته گله را راندم و به نزد فتح اله آمدم.

داشتم بی هوش می شدم که شنیدم فتح اله می گفت: به روح پدرم قسم اگر یک بار دیگر تو را کتک زده بود، مادرش را به عزایش می نشاندم.

من از هوش رفتم

این حکایت خیلی آشناست