زن ۲۵ ساله: شوهرم چشمش را به روی رابطه من با رئیسم بست و پول گرفت

زن ۲۵ ساله: شوهرم چشمش را به روی رابطه من با رئیسم بست و پول گرفت

زن ۲۵ ساله ای که در پی اعلام سرقت همسرش از واحد آپارتمانی به کلانتری احضار شده بود در حالی که بیان می کرد هیچ سرقتی از منزلمان رخ نداده و من لوازم شخصی و مدارکم را به خانه مادرم برده ام به تشریح ماجراهای وحشتناک زندگی اش پرداخت .

وی گفت: چهار سال قبل زمانی که آخرین سال تحصیلات دانشگاهی را می گذراندم در یکی از مهمانی های مختلط عاشق «شهروز» شدم

پس از ازدواج به ناچار در بخش سیستم های رایانه ای یک شرکت خصوصی به صورت قرارداد موقت مشغول کار شدم.

مدیر شرکت با رفتارهای محبت آمیزش سعی می کرد خودش را بیشتر به من نزدیک کند. قصد داشتم موضوع را برای همسرم بازگو کنم ولی جرئت این کار را پیدا نکردم تا این که وقتی سوءاستفاده های مدیر شرکت زیادتر شد به بهانه وخامت حالم دیگر سر کار نرفتم ولی هنوز یک هفته بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که مدیر شرکت با همسرم تماس گرفت و پیشنهاد حقوق بیشتری را داد.

از آن روز به بعد صمیمیت بیشتری بین مدیر شرکت و همسرم به وجود آمد به طوری که او برای شهروز خودروی اقساطی خرید و مدام برایش خرج می کرد. در این شرایط همسرم از من می خواست تا خودم را بیشتر به مدیرشرکت نزدیک کنم و او را راضی نگه دارم ...

ادامه این ماجرا را اینجا بخوانید

http://shahraraonline.ir/news/89268

حوادث

شهرآرا منبع موثق اخبار مشهد

t.me/joinchat/AAAAADwRuOJ38RYIzzUbvg

می خواهم برگردم ؛

می خواهم برگردم ؛

به روزهایِ خوبی ؛

که مادربزرگ زنده بود

که پدربزرگ ، نفس می کشید .

برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛

که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد .

رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ،

خیس شوم ،

آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود .

می خواهم به روزگاری برگردم ؛

که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛

انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت .

و هیچکس از سادگیِ غذا ،

یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ،

آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود .

همه مان بی توقع ، خوش بودیم ،

بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم ،

و از تهِ دل می خندیدیم ...

دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ،

برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده .

پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...

و آن دورهمی هایِ جانانه ؛

به خاطرات پیوست .

روزهایِ خوب بر نمی گردند ،

افسوس ...

ما برایِ بزرگ شدنمان ؛

بهایِ سنگینی پرداختیم ...

نرگس_صرافیان_طوفان‌

عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در حال توزیع غذا بین زوار اربعین امام حسین (ع)

http://uupload.ir/files/ayx1_%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D9%84_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C.jpg

عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در حال توزیع غذا بین زوار اربعین امام حسین (ع)

همین چند سال قبل در دوره صدام ملعون ؛ زیارت امام حسین (ع) و بخصوص اربعین گاهی تا ۹ ماه حکم زندان داشت و امروز کسیکه بر آن جایگاه نشسته، خود خادم زوار حسین (ع) شده است ... این ، همان وعده الهی است ...الیس الصبح بقریب ...

و بعد قدس ... راه قدس از کربلا می گذرد ...

لبیک یا حسین ..

یوزارسیف

دعایی که رهبر انقلاب در پایان مراسم اربعین خواندند

دعایی که رهبر انقلاب در پایان مراسم اربعین خواندند

دعایی که رهبر انقلاب در پایان مراسم اربعین خواندند، قسمتی از دعای جامع از امام صادق(علیه‌السّلام) است که توصیه شده بعد از نماز وتر خوانده شود.

اللَهُمَّ املَأ قُلوبَنا شَوقاً لَکَ وَ خَشیَةً مِنکَ وَ تَصدیقاً وَ ایماناً بِکَ وَ فَرَقاً مِنکَ وَ شَوقاً اِلَیکَ یا ربّ العالمین.

اللَهُمَّ اَلحِقنا بِالصّالِحین وَ اجعَلنا مِن صالِحِ مَن بَقی.

اللَهُمَّ اَعطِنا نَصراً فی دینِکَ وَ قُوَّةً فی عِبادَتِکَ وَ فَهماً فی خَلقِکَ وَ کِفلَینِ مِن رَحمَتِک،

اللَهُمَّ بَیِّض وُجوهَنا بِنورِکَ وَ اجعَل رَغبَتَنا فیما عِندَکَ وَ تَوَفَّنا فی سَبیلِکَ عَلیٰ مِلَّتِکَ وَ مِلَّةِ رَسولِک.

الکافی، ج‏۲، ص۵۸۶ (با اندکی تغییرات).

خدایا قلبهای ما را از دوستى تو، ترس از تو، تصدیق تو و ایمان به تو، هراس از تو و اشتیاق به خودت سرشار کن، ای پروردگار جهانیان.

خدایا ما را به نیکان ملحق بساز و ما را از نیکان باقی مانده قرار بده.

خدایا توفیق یارى دینت، و نیرویى در عبادتت و فهمى درباره مخلوقاتت و دو بهره از رحمتت را به ما عطا بفرما،

خدایا روى ما را به نور خود سپید گردان، و رغبت ما را در آنچه نزد تو است قرار ده، و جان ما را در راه خودت بگیر؛ بر آیین خودت و آیین پیامبرت.

Khamenei_ir