حمل مشعل بازیهای آسیایی تهران 1974 (شهریور 1353)

http://uupload.ir/files/4kto_%D8%AD%D9%85%D9%84.jpg

حمل مشعل بازیهای آسیایی تهران 1974 (شهریور 1353)

خیابان آزادی، بعد از میدان انقلاب به سمت میدان و ورزشگاه آزادی

عکسهاے زیرخاکے

Axezirkhaki

(زنگ سلامت) جوانه گندم بخورید

http://uupload.ir/files/17yn_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87.jpg

جوانه گندم بخورید

جوانه گندم منبع غنی اکسیژن مایع و حاوی قویترین ماده ضد سرطان طبیعت (ویتامین B17)میباشد، که این ماده در هسته سیب نیز موجود است

سلامت

ShahraraNews

قدر داشته هایمان را بدانیم

http://uupload.ir/files/3n2s_%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AC%D8%A7_%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DA%A9.jpg

قدر داشته هایمان را بدانیم

اینجا پارک ساحلی است

 سلام بر همه مردم شریف ورزش دوست آستانه اشرفیه

چقدر لذت بخش و فرح انگیز است منظره صبح زود با دیدن مردمی با همت والا و ورزش دوست در پارک زیبای شهرمان آستانه اشرفیه،لطفا کمی به عکس نگاه کنید ببینید دوست داران سلامت با چه اشتیاقی برای سلامت خود تلاش میکنند،درود بر همت شما عزیزان(مسئولین محترم شهر) از شما تقاضا میکنم اول برای سلامتی خودتان،و بعد همگام شدن با مردم عزیزمان،در این پارک در بعضی از صبحها شرکت نموده تا از نزدیک کمی،و کاستی های این پارک کم نظیراستان گیلان را ببینید، و در ترمیم و تغییراتش تجدید نظری نمائید،مثلا:نداشتن پارکینگ ماشین-آسفالت یا سنگ فرش کردن دور تا دور پارک-و..........غیر و.

بنده امید وارم با شناختی که بر خلاقیت و دانش شهردار محترم پیدا نمودم،در کوتاهترین زمان این مسائل را در دستور کارشان قرار خواهند داد،و نماینده محترم شهرستان و فرماندار عزیر،وشورای محترم شهر ایشان را همراهی خواهند نمود.

در نا امیدی بسی امید است

و..........انشاءالله سپید است

دلسوز و دلسوخته شهرم

نظام الدین نوربخش

شعر زیبایی درباره "ارث و میراث":

شعر زیبایی درباره "ارث و میراث":

پیرمردی صاحبِ مال و منال/

می‌گذشت از عمر او هشتاد سال/

با خودش گفتا که پیر و خسته‌ام/

شادم از عهدی که با خود بسته‌ام /

تا نمُردم هر چه دارم وانهم/

سهم فرزندان همین حالا دهم/

بچه‌ها را مطلع زین کار کرد/

پافشاری کرده و اصرار کرد/

سهم دخترها فلان از مال شد/

از پسرها باقی اموال شد/

پیرمرد فارغ شد از مال و منال/

پاک و طاهر شد ز دارائی و مال/

روزها بگذشت و روزی پیر مرد/

دید رفتار عروسش گشته سرد/

با تعرض نیش میزد بر پسر/

بودن بابای تو هست دردسر/

پیرمرد افسرده و غمگین شد/

سینه‌اش چون کوه غم سنگین شد/

لب فرو بست و برون شد از سرا/

تا نبیند آنچه دیده است بینوا/

رفت و در زد خانه‌ی دیگر پسر/

در گشودند تعارفات مختصر/

با کسی حرفی ز دلسردی نزد/

حرفی از مردی و نامردی نزد/

تا که دیگ معرفت آمد بجوش/

آنچه باید نشنود آمد بگوش/

جمله اولاد ذکورش بی‌صفت/

جملگی زن باره و بی‌معرفت /

دختران زین ماجراها بی خبر/

شاد و خرسند بودن از کار پدر/

کور سوئی در دل آن پیر بود/

چونکه امیدش به آن تدبیر بود/

رهسپار خانه داماد شد/

گفت دامادش دل ما شاد شد/

اشک خوشحالی به چشم دخترش/

مات و حیران بود نمی‌شد باورش/

دید دامادش بر او هست بی نظر/

ماندنش آنجا دگر هست درد سر/

او همی گوید که بابایت چرا/

لنگرش را پیچ کرده نزد ما/

ما که تنها وارث او نیستیم/

با حقوق مختصر کوه نیستیم/

خانه شد دوار در گِرد سرش/

چونکه تا این حد نمی‌شد باورش/

این چنین اندیشه‌اش بیدار شد/

موسم پیری رسید و خار شد/

عاقبت تدبیر خود را کار بست/

نقش یک گنجینه در افکار بست/

رفت در بازار صندوقی خرید/

آشنائی در رهش آمد پدید/

گفت چه داری اندر این گنجینه‌ات /

این چنین چسبانده‌ای در سینه‌ات /

گفت اگر گوشَت ز رازم کَر بود/

صندوقی مملو ز سیم و زر بود/

راز او افشا شد در سطح شهر/

بچه‌ها پیدا شدند آسیمه سر/

ای بقربان تو ای بابای من/

تو کجائی ای گل زیبای من/

خانه ما بی تو تاریک است و سرد/

تو چراغ خانه‌ای ای شیرمرد /

الغرض با التماس و احترام/

شد پذیرائی دگر هر صبح و شام/

لیکن از گنجینه‌اش غافل نبود/

هر کجا می‌رفت حملش می‌نمود/

جنگ و دعوائی سرش کردند بپا/

خانه بی بابا نباشد باصفا/

فکر و ذکر بچه‌ها گنجینه بود/

گنج واهی بود....دردِ سینه بود/

عاقبت، قالب تهی کرد پیرمرد/

رفت و شد آسوده از رفتار سرد/

باز کردند بچه‌ها گنجینه را/

صندوقی مملو ز درد سینه را/

شد نمایان استخوانِ دستِ خر/

نامه‌ای رویش بجای سیم و زر/

نامه را خواندند چنین بنوشته بود/

قصه عمری به آخر گشته بود/

زنده بر مال و منالت باش پیر/

تا نگردی همچو من خار و اسیر/