ارزشمون به طول و عرض میزه
چقدر میز و صندلی عزیزه
تموم فکر و ذکرمون همینه
که هیشکی پشت میزمون نشینه
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود
بیا بشین که میز اگه وفا داشت
وفا به صاحبای قبل ما داشت
قدیم که نرخها به طالبش بود
ارزش صندلی به صاحبش بود
فقیه اگه بالای منبر میشست
جوون سه چار پله پایینتر میشست
معنی شان و رتبه یادشون بود
حرمت مردم به سوادشون بود
روی لبت خوبه تبسم باشه
دفتر کارت دل مردم باشه
مردا بدون میز هم عزیزن
رفوزهها همیشه پشت میزن
خلاصه قصه اونقدر درامه
که ایدز پیش دردمون زکامه
فتنه و دعوا سر نونه مشدی
دوره آخر الزمونه مشدی....
ابوالفضل زروئی نصرآباد
وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز
@vatanz_ir