از زردها می‌گریزیم از نابهنگامِ پاییز

از زردها می‌گریزیم از نابهنگامِ پاییز

آیینه از عشق خالیست، چشمان خاموش ما نیز

دیریست بربوم شب‌ها جز طرح کابوسمان نیست

ای ماه، ای سیب روشن، بر شاخۀ شب بیاویز

تا قاصدک‌ها پیامی از باغ چشم تو آرند

چون یک خیال دل‌انگیز، با خواب‌هایم بیامیز

شبهای عرفانی‌ام را ماه تجلّی تو هستی

ماهی که از تاب رویت تب کرد صد شمس تبریز

مصداقی از التهابی، هم آتشی و هم آبی

با این وجود ای همه خوب، از اشک و آهم بپرهیز

از غربت آلودِ چشمم شب می‌چکد قطره قطره

اشراقی سبزپوشم، در من طلوعی بر انگیز

بار سفر بند ای دل، زین وادی عافیت‌خیز

از زرد تا سبز تا عشق بگریز، بگریز، بگریز...

سعید_سلیمان_پور

شهریور 74 (مجلّۀ جوانان امروز)

bolfozool

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.