حکایت

حکایت

شخصی در ماه محرم گذرش به تهران افتاد و از هر جا که گذشت تعارفش به خوردنی و نوشیدنی مثل ناهار و شام و چای و شربت نمودند و چون پرسید برای چه است؟

گفتند از آنکه محرم الحرام میباشد.

بار دیگر به شهر آمد نه تنها از سور و پذیرائی خبری نبود بلکه وقتی خود از خورجینش نانی در آورد تا بخورد به زیر کتک و چوبش گرفتند و چون دلیل آن را جویا شد؟

گفتند: رمضان المبارک میباشد.

گفت: سخت اشتباه نام گذاشتند که باید آن را محرم المبارک و این را رمضان الحرام می گفتند...

داستانهای امثال امینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.