در «آموختن ادب از بی ادبان» فرماید

در «آموختن ادب از بی ادبان» فرماید

«ادب آموختم زِ بی ادبان»

(رک: گلستان؛ به نقل از لقمان!)

تَرکِ «ما قال» و «مَن یقول» کنم

نتوانسته ام قبول کنم

که پسر را پس از کلاس زبان

بفرستم به پیشِ بی ادبان

که در آن جا به اشتیاق و طرب

بکند درک فیض و کسبِ ادب

این ادب را که بی خرید و فروخت

می شود توی کوچه هم آموخت

اعتمادی به این مُدِل نکنید

بچه را توی کوچه وِل نکنید

بچه تان اعتیاد می گیرد

می رود چیز یاد می گیرد

چه بسا عاشق کسی بشود

چشم در چشمِ اقدسی بشود

شاید آن جا کلک سوار کند

با یکی، نصفه شب فرار کند

ناگهان سنگ بر سبو نزنند؟

سوزن ایدزی به او نزنند؟

بچه تان اَنگِ «تابلو» نخورد؟

توی کوچه، تِلوتِلو نخورد؟

نبرندش به جرم جاسوسی

یا کلنجار و فحش ناموسی؟

نکند توی کوچه، هی سروته

نشود پای ثابت صد و ده؟

پس به فرزند، یاد باید داد

ادب از بی ادب نگیرد یاد

یک کمی همّت اختیار کنید

خودتان روی بچه کار کنید

ابوالفضل زرویی نصرآباد

وطنز

پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.