خدا دختر را آفرید

خدا دختر را آفرید

لبخندی زد و در گوشش اینچنین زمزمه کرد:

حواست به حسادت ماه باشد!

مراقب باش نورت;

خورشید را نیازارد!!!

از کنار رود که رد شدی

کمی از پاکی ات به اوببخش!

به کوه که رسیدی

قدری غرور به قله هایش قرض بده!!!

و بدان

"زیبایی؛ نورانیت؛  پاکی و غرورت"

همه در گروه داشتن آن گنجی ست

که در کوله بارت نهان کردم....

اری ....

خدا؛ مشتی حیا بدرقه راهش کرده بود!

پ.ن:

دختری که حیا ندارد؛

حجابش؛

غرورش؛

زیبایی و پاکدامنی اش

یک نمره کم دارد!

خواهرم !

بکوش که از خدایت بیست بگیری!

clad_girls

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.