خدا دختر را آفرید
لبخندی زد و در گوشش اینچنین زمزمه کرد:
حواست به حسادت ماه باشد!
مراقب باش نورت; خورشید را نیازارد!!!
از کنار رود که رد شدی کمی از پاکی ات به اوببخش!
به کوه که رسیدی قدری غرور به قله هایش قرض بده!!!
و بدان
"زیبایی؛ نورانیت؛ پاکی و غرورت"
همه در گروه داشتن آن گنجی ست که در کوله بارت نهان کردم....
اری ....
خدا؛ مشتی حیا بدرقه راهش کرده بود!
پند
دختری که حیا ندارد؛ حجابش؛ غرورش؛ زیبایی و پاکدامنی اش یک نمره کم دارد!
خواهرم !
بکوش که از خدایت بیست بگیری!
clad_girls
ماه رمضان
کم کم رو به پایان است
خوشا به حال کسانی
که لحظه لحظه
و ثانیه ثانیه
از این مهمانی استفاده کردند
در این لحظات عرفانی افطار
مارو از دعای خیرتون
بی نصیب نکنید.
طاعاتتون قبول
قصه درست از جایی تلخ شد;
که دینمان را ...
گذاشتیم سر طاقچه !
و البته قبل آن ؛ کاملا شرحه شرحه اش کردیم!
آخر چه معنی دارد دین خودش را بندازد وسط تماممممم روزمره گی های ما ؟!
دین عزیز ! امشب عروسی دعوتم ! لطفا بیخیال شو !
دین بزرگوار! با دوستانم میرویم کوه! تو نیا لطفا !
دین گرامی ! فردا تولد دوستم است ! اما شما دعوت نیستی!
ولی :
دین نازنینم امشب شب_قدر است کجایییی
فردا امتحان دارم کجاییییی
مادرم حالش خوب نیست توبمان کنارم
کوتاهتر از دیوار تو دیواری نیست دین عزیز!
به هر جای زندگیت نگاه کنی؛ به همین نتیجه میرسی!
که دین را با معیار های خود دائم بالا و پایین میبریم
اگر بمن نشان دهی که کجای دین نامحرم و نامحرم_تر داریم! خوشحال میشوم
اگر نشانم دهی پسرخاله ات با اسماعیل اقای بقال سرکوچه چه تفاوتی دارد (دررعایت پوشش تو)؛ خیلیییییی خوشحال میشوم!
اگر نشانم دهی کجای دین ات نوشته با پسرعمویت بخند از ته دل اما با صندوقدار فروشگاه محل نه! بینهایت سپاسگذارم!
اگر نشانم دهی کجای دین ات خوانده ای؛ که با شوهرخواهر خود شوخی کنیییی بی حد و اندازه؛ ولی با شوهر خانم همسایه نه؛ ممنونت میشوم!!!
نازنین خواهرم؛ برادرم .... !
مصداق این آیه نشو
وَیَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضٍ وَیُریدونَ أَن یَتَّخِذوا بَینَ ذٰلِکَ سَبیلًا {۱۵۰/ نساء}
و میگوند: «به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند
clad_girls
شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم
حقیقت،یک کلِ یکپارچه است که در آن تمامی چیزها درهم تنیده اند،
جایی که در آن هیچ چیز به خودی خود و به تنهایی وجود ندارد .
فکر کردن ،حقیقت را تکه تکه می کند و آن را به ذره ها و پاره های ذهنی قسمت می کند.
برگرفته از کتاب «سکوت و سکون»
نوشته اکهارت تله
زندگیسلام