باز باران نشسته در چشمم باز آرایشم به هم خورده
طالعم مطلع پریشانی سرنوشتم چه بد رقم خورده
خنده هایم به بایگانی رفت بوسه هایم به بی نشانی رفت
خسته ام بس که روی پیشانیم بی سبب مهر متهم خورده
خسته ام پس کجاست دستی که به ته زندگی هلم بدهد
یک نفر در من ست پیش از من از دوایی که می خرم خورده
گاه آتش زدند و دود شدم گاه با ضربه ای کبود شدم
گوشوارم کشیده شد، تاریخ بر سر کشتنم قسم خورده
زهر در جام دشنه در سینی پشت هم اتفاق می چینی
زندگی این کسی که می بینی نامش از دفترت قلم خورده
مادر از من به تنگ می آید پدرم با تفنگ می آید
می خزد در سکوت انباری ناله ی دختری که سم خورده
ساجده_جبارپور
حرف_بیربط
new_luleman