مردم اینجا چقدر مهربانند!!

مردم اینجا چقدر مهربانند!!

دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند

دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند

و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند..

و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند

و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند.

خواستم در این مهربانکده خانه بسازم،

نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز...

روزگار جالبی است، مرغمان تخم نمیگذارد

ولی گاومان هرروز میزاید...!

حسین_پناهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.