از ترس پدرم، خودم را سوزاندم
بهخاطر عقاید خرافی پدر و مادرم خودم را سوزاندم.
۱۲سال بیشتر نداشتم که شوهرم دادند. اتفاقی در دوران عقد برایم افتاد که مادرم تهدیدم کرد پدرت به خانه بیاید، تو را میکشد. برای همین خودم را سوزاندم؛ چون از پدرم میترسیدم.
آنقدر در بیمارستان به من مورفین زدند که وقتش که میشد، به بهانههای مختلف بیتابی میکردم تا آمپولم را بزنند. وقتی مرخص شدم، شوهرم میگفت مواد بکشی، دردت ساکت میشود. آنقدر کمسنوسال بودم که حرفش را بدون چون و چرا قبول کردم و معتاد شدم.
شوهرم من را مجبور میکرد که دنبال پول بروم. شیر نداشتم به دختر کوچکم بدهم، قند توی آبجوش میریختم و میدادم بچهام بخورد. بالاخره از خانه زدم بیرون و کارتنخواب شدم.
من ته خط را دیدم. واقعا ته مواد چیزی بهجز بدبختی نیست. شوهرم ازدواج کرده است و حالا دخترهایم به زنی دیگر، مادر میگویند. دلم میخواهد پاک شوم. صورتم را جراحی کنم و درست زندگی کنم.
شرح زندگی ملیکا را اینجا بخوانید
shahraraonline.com/news/78714
آخرین اخبار مشهد در شهرآرانیوز