معشوقی که عاشقش را خفته دید

" معشوقی که عاشقش را خفته دید "

شکّی نماند که مدافعان حرم پاک ترین ، رشید ترین و صادق ترین عصاره های مقاومت و جهاد و شهادتند.

این نازنینان ِ دو گیتی ، در میان بی شمار هجمه ها در خطرناک ترین میادین رزم و پیکار قهرمانانه از آرمانهای انقلاب دفاع کردند و جان ناقابل خویش را در طبق اخلاص نهادند و هستی خویش را نثار انقلاب کردند و اثبات نمودند تا پای شهادت ایستاده اند و در این مقصود پروایی از رویارویی با خصم ِ دون را ندارند.

و امّا ما ؛ که نمی توانیم و یا نتوانستیم و یا نخواستیم تا آنان را یاری دهیم و هم دوش آنان شویم در ان آوردگاه در آن سختی ها و در میان اخگرها و شراره های آتش ، لا اقل کمترین و ساده ترین کار ممکن تقدیر و ارج نهادن به سلحشوری های انان بوده است و متاسفانه برخی از مدّعیان با عدم حضور در مراسم تشییع و مجالس ترحیم شهیدان بی اعتنایی خویش را ابراز می دارند و هزار عذر و بهانه می تراشند.

اغماض و امتناع و قصور از شرکت در چنین مجالسی که از این بالاتر مجلسی هرگز در جهان نیست به چند علّت صورت می گیرد.

۱-  عدم دانستن وجاهت و عظمت و حرمت مقام شهید و خون ریخته او و راه و ایده و آرمان شهیدان حقّ.

۲- بی مسولیّتی محض و غفلت از انقلاب و استمرار آن و نیز تردید داشتن به اهدافش.

۳-  ترجیح دادن امور فردی و شخصی بر کلّیّت مصالح انقلاب اسلامی ۴- بی خیالی و به پوچی رسیدن و ضعف نگرش و نداشتن تحلیلی جامع و اصولی نسبت به ادامه راه رفته.

۴- ضعف عقیده و عدم اعتقاد و ایمان و برخوردای زیاد از امور دنیوی.

۵- چه فرقیست میان انکس که انکار راه شهیدان و آرمانشان همی کند با ان کس که مدّعی ادامه دهنده راه شهداء است و هر دو متّحداً و متفقاً و عامداً اعتنایی به مجلس شهید و تکریم و اعزاز آن ندارند.!؟

به نظر این حقیر اگر کسی که ادّعای انقلابی گری کند و خویشتن ِ مسوول را متعهّد به آرمان انقلاب اسلامی بداند ، یگانه راهی که می توان  پی به میزان ایمان او برد ، پس از میدان رزم ، پشت چنین رزمگاهی و حضور مستمر در چنین  مجالسی است و باقی تزویری بیش نیست و جمله مکر است و ریو و دغل!

لذا این تغافل و این مهمل انگاشتن ها تنها ناشی از بی تعهّدی و خام بودن دیدگاه و بی اعتقاد بودن و خواب بودن است.

عین این موضوع تمثیلی مشابه و حکایتی از منطق الطیر عطار است که اشاره به جهل و خامی و غفلت یک سالک و یک رونده یا راهرو دارد و ذیلاً می آید.

عاشقی از فرط عشق آشفته بود

بر سر ِ خاکی بزاری خفته بود

رفت معشوقش به بالینش فراز

دید او را خفته و از خود رفته باز

رقعه ( نامه ) بنوشت و چُست و لایق او

بر بست آن بر آستین عاشق او

عاشقش از خواب چون بیدار شد

رقعه بر خواند و بر او خونبار شد

این نوشته که ای مرد خموش

خیز اگر بازارگانی سیم گوش

گر تو هستی مرد زاهد بنده باش

بندگی کن تا به روز و بنده باش

ور تو هستی مرد عاشق شرم دار

خواب را در دیده عاشق چکار

مرد عاشق باد پیماید به روز

شب همه مهتاب پیماید بسوز

چون نه اینی و نه آن ای بی فروغ

کم زن اندر عشق ما لاف دروغ

گر بخسبد عاشقی جز در کفن

عاشقش گویم ولی بر خویشتن

چون تو در عشق از سر جهل آمدی

خواب خوش بادت که نا اهل آمدی!

مدعّیان دروغین همواره برای هر انقلابی خطرناک بوده اند.

ای مدّعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند ، به اعداء چه حاجتست؟

سعدی.

با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد در جهل خود پرستی!

حافظ.

این مدّعیان در طلبش بی خبرانند هنوز

کان را که خبر شد ، خبری باز نیامد.

سعدی.

زین همرهان ِ سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست!

مولانا.

در دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی هماره ثابت قدم باشیم.

رضاصادقی عثماوندانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.