ورود_به_شام قسمت3
سهل گفت:پس به ستون آن محمل چنگ زدم و به بلندترین صدا آواز سر دادم : السلام علیکم یا آل بیت محمد و رحمة الله و برکاته و بدرستی شناختم اینکه آن زن حضرت ام کلثوم دختر علی علیه السلام است.
پس فرمود: تو کیستی ای مردی که سلام نمی کند بر ما احدی غیر از تو از زمانی که کشته شد برادر و آقایم حسین علیه السلام؟
پس گفتم ای سرور من! من مردی هستم از شهرزور اسم من سهل است جدّ شما محمد مصطفی صلی الله علیه وآله را دیده ام.
فرمود:ای سهل آیا نمی بینی بر ما چه وارد آمده به خدا قسم اگر ما در زمانی زندگی می کردیم که محمد صلی الله علیه و آله دیده نشده بود اهل زمان پاره ای از این رفتار را هم به ما روا نمی داشتند. کشته شد والله برادرم و آقایم حسین و اسیر شدیم همانگونه که بندگان و کنیزان اسیر می شوند و ما را بر شتران سوار کردند بدون پوشش و پرده ای همچنان که می بینی.
پس گفتم: ای سرور من خداوند بر جدّ شما و پدر و مادر و برادر شما سبط پیغمبر هدایت عزت می دهد.
فرمود : ای سهل نزد صاحب این محمل برای ما درخواست کن تا اینکه سرها را پیش ببرد تا تماشاچیان از ما روی تابیده به سرها سرگرم گردند براستی از کثرت نگاه بسوی ما محزون هستیم پس گفتم : از دوستی و بزرگی ،پس بسوی صاحب محمل پیش رفتم و از او درخواست کردم و به خدا او را قسم دادم و پافشاری نمودم . بر من بانک زد و انجام نداد.
سهل گفت: مرا رفیقی نصرانی همراه بود که ارادۀ بیت المقدس کرده بود او شمشیری زیر لباسش حمایل داشت پس خداوند از چشم او پرده برگرفت پس شنید که سر مقدّس امام حسین علیه السلام قران می خواند و می گوید:"و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون"
پس براستی سعادت را دریافت پس گفت:
اشهد ان لا اله الا الله وحدۀ لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله
سپس شمشیر خود بیرون کشید و برآن قوم حمله کرد و گریه میکرد و بین آنها شمشیر میزد پس جماعت بسیاری از آنان را کشت سپس بر او چیره گشتند و او را کشتند رحمت خدا بر او باد.
ام کلثوم فرمود :این سرو صدا برای چه بود پس برای او نقل کردم پس فرمود : واعجبا نصرانیان برای اسلام به غیرت می افتند و امت محمد صلی الله علیه و آله آنان که می پندارند که بر دین محمد صلی الله علیه وآله هستند فرزندان حضرتش را می کشند و ناموسش را اسیر می کنند.
المنتخب، ص۲٨۳.مدینه المعاجز، ج٤، ص۱۳۰.