حکایتی بسیار زیبا از بهلول
آورده اند ڪه
خلیفه وقت خوان طعامی
برای بهلول فرستاد
خادم خلیفه طعام نزد بهلول آورد
و پیش او گذاشت
و گفت:
این طعام مخصوص خلیفه است
وبرای تو فرستاده است
تا بخوری .
بهلول آن طعام را پیش سگی ڪه
در آن خرابه بود گذاشت.
خادم بانک به او زد ڪه
چرا طعام خلیفه را پیش سگ گذاردی؟؟؟
بهلول گفت:
دم مزن که اگر بشنود
این طعام از خلیفه است
او هم نخواهد خورد!!!...