شعر_روز
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصل مصطفی زعلی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دوتا بدن
زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت
الحق علی به خواستگاری خویش رفت
زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب
غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟
تو حیدری و هرچه که فریاد زد سروش
پیدا نشد برای تو در عرش ساق دوش
بی ساقدوش آمده بر دوش ذوالفقار
دست خدا نموده به پا کفش وصلهدار
دنیا شنید گرچه ز لبهای مصطفی
در اصل خطبه خواند برای شما خدا
چون در شب زفاف شما فرش میشود
با این دلیل عرش خدا عرش میشود
سابیدهاند قند ستاره به تور ابر
در عقد هم شدند دوتا رشتهکوه صبر
زوّجتُ عشق جزء سپاه علی در آ
انکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ
از تو بهشت تا که جوابت بلی شود
با تو علی میان خلایق علی شود
در بند تو زده پدر خاک را خدا
عقد تو کرده جملهی "لولاک" را خدا
کردند اشکهای علی را محاسبه
مهریهی تو آب شد عندالمطالب
آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت
هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت
دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید
دست علی و فاطمه کمکم به هم رسید...
مهدی_رحیمی