داستان واقعی از یک زیبایی واقعی

داستان واقعی از یک زیبایی واقعی

چند سال پیش یک شرکت تولید کننده ی لوازم آریشی در آلمان، تصمیم گرفت تاتبلیغاتی را برای محصولات جدیدش تولید کند. به همین منظور طی یک آگهی اعلام کرد که "خانم هایی که احساس میکنند زیبا هستند، عکسی از خود برای ما بفرستندتا بعد از بررسی، برای همکاری دعوت شوند" .خب، طبیعتا" عکس های زیادی از کسانی که فکر می کردند زیبا هستند،بدستشان رسید. در میان تمام این عکس های خانم های جوان و زیبا،عکسی بود از یک پیرزن نود ساله که بنا به اقتضای سنش، صورتی پر از لک و چین و چروک داشت اولین فکری که به ذهن هر کسی می رسید، اینست که چه اعتماد به نفس بالایی داشت این پیرزن و چه دل خوشی؟اما این عکس را خودش نفرستاده بود و فرستنده واقعی عکس هم قصدش تمسخر یا سرگرمی نبود .عکس توسط نوه ی ده ساله این پیرزن ارسال شده بود به همراه یک نامه که در آن نوشته بود: " شما خواسته بودید تا تصویر زیباترین زنان برای شما ارسال شود و از نظر من، مادربزرگم زیباترین زن دنیاست؛ ما فامیل فقیری هستیم و من هر وقت که به دیدن مادر بزرگم می روم، او بمن می گوید که من به تو افتخارمی کنم. تو یک روزی ثروتمند می شوی و یک خانه بزرگ می خری و از من نگهداری می کنی. تو هم خودت پولدار خواهی شد و هم به افراد فامیل کمک می کنی. من همیشه بهترین احساس و بالاتری اعتماد به نفس را از مادربزرگم دریافت می کنم ". فکر می کنید این نامه چه جوابی دریافت کرد؟مدیر عامل آن شرکت تولید کننده لوازم آرایشی در جوابی به همراه کل ماجرا در

اکثر روزنامه های آلمان چاپ شد، نوشته بود:من هم با نظر تو موافقم و قبول دارم. اما متاسفانه نمی توانیم از عکس مادربزرگت برای تبلیغ محصولات شرکتمان استفاده کنیم؛ چون اگر این کار را بکنیم،همه خواهند فهمید که :

زیبایی واقعی ربطی به استفاده از لوازم آرایشی ندارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.