اتوبوس که حرکت کرد پسر ٢٥ ساله رو به پدرش کرد و گفت:

اتوبوس که حرکت کرد پسر ٢٥ ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درختها با ما حرکت می کنند.

بعد از مدتی پسر دوباره گفت : پدر خانه ها هم با ما حرکت می کنند.

زوج جوان بسیار کنجکاو شده بودند که پسر دستش را از پنجره بیرون برد و گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی ملیحی به او زد.

زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند اشک از چشمانشون داشت سرآزیر میشد رو به پدر کردند و گفتند : آیا پسر شما تازه بینایی خود را به دست آورده؟؟

پدر گفت نه!

علف میکشه.

قرم ساق سرویسمون کرده.

علیرضامحمدی ازکوچصفهان

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.