برگ_سبز

برگ_سبز

آنچه دادیم باز نگیریم

نقل است که همیانی زر از یکی برده بودند. آنکس در صادق آویخت که: تو بردی و او را نشناخت!

صادق گفت: چند بود؟

گفت: هزار دینار.

او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زر خود بازیافت. زر صادق باز برد و گفت: غلط کرده بودم.

صادق گفت: ما هر چه دادیم باز نگیریم.

بعد از آن، مرد از یکی پرسید: که او کیست؟

گفتند: جعفر صادق.

آن مرد خجل شد و برفت.

تذکره الاولیا عطار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.