حکایت خواندنی
می گویند صاحب دلی برای کاری وارد جمعی شد. حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که به آنها پندی بدهد. مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت: ای مردم، هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد. کسی برنخواست. سپس گفت: حالا هرکس که خود را آمادۀ مرگ کرده است برخیزد. باز هم کسی برنخواست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید.
zendegisalam