روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید:
فردا چه می کنی؟
گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه میروم و اگر بارانی باشد به کوهستان میروم و علوفه جمع می کنم...
همسرش گفت: بگو ان شاءالله
او گفت: ان شاءالله ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی !
از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.
ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد...
پشت در همسرش گفت: کیست؟
جواب داد: ان شاالله منم !
loulemancity
همه آدمها
ظرفیت بزرگ شدن را ندارند
اگر بزرگشان کنیم
گم می شوند و
دیگر نه شما را می بینند و
نه خودشان را...
بیاییم به اندازه آدم ها
دست نزنیم.
سیمین بهبهانی
مورد داشتیم عروسه رفته تو گوشی مادر شوهرش،اسم خودشو همراه اول ذخیره کرده
حالا هر روز به مادرشوهرش پیامک میده که:
«با عروس خود مهربان باشید و به او نیکی کنیدباشد که رستگار شوید و عذاب الهی شامل حالتان نشود...»