(خوردهاند و بردهاند!)
عاشقان یکعمر از معشوق فرمان بردهاند
طفلکیها سالها رنج فراوان بردهاند
در امیدِ اینکه هجران کی به پایان میرسد
عمر خود را مفت و مجّانی به پایان بردهاند
شاعران امّا اگر از جام و دلبر گفتهاند
نام آنها را یقین از باب عرفان بردهاند!
خانقه لطفی ندارد چون مریدانِ غیور
پیرشان را در سرایِ سالمندان بردهاند!
مختلسجان!دزدگیر از آفتابه باز کن
آفتابهدزدهامان را به زندان بردهاند!
چون ردیف کارمندان با مدیر ان فرق داشت
ما مشقّتها تحمل کرده، ایشان خوردهاند(!)
خوان یغمایی که میگفتند غیر از این نبود
بهر یغمای اساسی حمله بر خوان بردهاند
کاش میخوردند و میرفتند اما ای دریغ
صدبرابر بیشتر از خوردههاشان، بردهاند!
بوالفضول_الشعرا