خدای عیب پوش


خدای عیب پوش

یکی ازدوستان شیخ

به قصد زیارت شیخ از منزل خارج می شود .

در بین راه اندیشه گناهی به سرش می زند .

به منزل شیخ که می رسد و می نشیند ،

شیخ می گوید :فلانی ! در چهره توچه چیزی می بینم ؟

دردل می گوید:  یا ستار العیوب !

شیخ می خندد و می پرسد :

چه کار کردی آنچه می دیدم محو و ناپدید شد.؟

منبع: کتاب کیمیای محبت  ذکر

Howzehir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.