شهروندان مشهدی برای نجات جان کارتن خوابها از سرما بشتابند
معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد در اطلاعیهای از همشهریان درخواست کرده است تا با ارائه محل حضور کارتن خوابها به پایگاه ارتباطی ۱۳۷، در نجات این افراد از آسیبهای سرمای شدید هوا و انتقالشان به گرم خانههای پیشبینی شده در سطح شهر، کمک کنند
شهرآرا نیوز:
جسد نوجوان گمشده مریوانی پیدا شد
جسد کاویان پارسا روز سه شنبه با همت و همکاری جوانان عضو انجمن سبز چیای مریوان در پارک جنگلی قله ایمام این شهر پیدا شد
irna1313
به دیگران کمک کنید
زمان بگذارید
و با دانش، مهارت ها و توانمندیهایتان به دیگران کمک کنید.
چیزی بهتر از به اشتراک گذاشتن توانمندی هایتان با دیگران وجود ندارد
به طوری که اینها میتوانند امیدوارتان کنند
و ابزاری برای موفقیت هایتان باشند
آن افراد، چیزهایی را که از شما آموختند
باز به دیگران منتقل خواهند کرد
و این چرخه ادامه خواهد یافت
رشد معنوی از طریق کمک کردن به دست میآید.
Tebyan
یادی_از_شهدا
قله را که فتح کردیم همگی شاد و مسرور چشم به سلسله جبال کردستان دوختیم که یکباره علی رضا اشک از چشمانش جاری شد.
پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده؟»
گفت: این دره ها روزگاری آوای جرس کاروان های کربلاییان را در دل خویش پنهان می داشت. اکنون ببین به چه سکوت دل آزاری گرفتار شده است.
ساعتی بعد دشمن راه ارتباطی ما را قطع کرد. دسترسی ما به آب نیز غیرممکن شد. چند روزی در محاصره باقی ماندیم. مسئول مخابرات هم اطلاع داد نیروهای پشتیبانی نمی توانند در کوتاه مدت دره را از دشمن پاکسازی کنند. اگر از سنگر بیرون می آمدیم سریع هدف تیربارهای دشمن قرار می گرفتیم. بحران تشنگی شدت یافته بود.
یکی از نیروها گفت: بچه ها تیمّم کنید و نماز بخوانید و از خداوند راه نجاتی بطلبید.
عاصمی روی سنگ سپیدی نزدیک قله سر بر سجده نهاد. آنجا اصلاً امن نبود. صدایش زدم تا به سنگر برگردد.
با خنده گفت: عصبانی نشو. خدا با ماست و خواهی دید که چگونه درهای نجات را به روی ما می گشاید.
با بی حوصلگی حرف هایش را تصدیق کردم. آتش دشمن شدیدتر شد. ناگهان یک گلوله کاتیوشا در محلی که علی رضا دقایقی قبل مشغول راز و نیاز بود، اصابت کرد. درست همانجا گودالی ایجاد شد. هنوز چند ثانیه نگذشته بود که گلوله ای دیگر به زیر گودال کنده شده، اصابت کرد و این بار سنگ عظیم تکیه گاهش را از دست داد و افتاد.
ناباورانه نگاه کردم از محل سنگ چشمه آبی جوشید. همه بچه ها فریاد زدندند: الله اکبر.
علی رضا اشک ریزان خدا را سپاس گفت و در حالی که لبخند بر لب داشت، گفت: من روی چشمه با لب تشنه نماز می خواندم. خداوند به درماندگی ما ترحّم فرمود و به وسیله تو هم مرا از محل انفجار دور کرد و هم سنگ را از روی چشمه پنهان مانده فرو غلتاند.
جمله علی رضا در ذهنم می گذشت: خدا با ماست و به حقیقت پروردگار رحمان با ماست و ما را همراهی می کند.
شهید_علیرضا_عاصمی
Tebyan