یادی_از_شهدا

http://s8.picofile.com/file/8279051326/%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D8%B1%DB%8C.jpg

یادی_از_شهدا

انباردار مهدی باکری

انباردار جدید لشکر گفت: یه بسیجی اینجاست که عوض ده تا کارگر کار می کنه، میشه این نیرو رو بدی به من؟

بهش گفتم: کو؟ کجاست؟

گفت: همون که داره گونی ها رو دو تا دو تا می بره تو انبار

نگاه کردم ببینم کیه؛ گونی ها جلوی صورتش بود و چهره اش دیده نمی شد. رفتم نزدیک تر، نیم‌رخش رو که دیدم خشکم زد. فرمانده ی لشکر عملیاتی بود. تا من رو دید، با چشم و ابرو اشاره کرد چیزی نگم، دل توی دلم نبود؛ اما دستور بالاترین مقام بود.

گونی ها که تموم شد، گفتند بریم. رفتیم و کسی نفهمید کارگر خوب همون، مهدی باکری فرمانده ۴ لشکر عملیاتی جنوب بود

شهید_مهدی_باکری

Tebyan

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.