متن تیتراژ پایانی سریال متهم گریخت
پی خوشبختی همش
صبح تا شب دویدم من
حتی یک آشنا
یک آشنا ندیدم من
بگو آخر این سفر می رسم کجا؟
تو منو تنها نگذار
ای خدا , خدا
شهرمون آسمون آبی داره
روز روشن , شب مهتابی داره
اگه رویای قشنگ شهر تو
بره دست از سر ما برداره
آسمون اینجا خاکستریه
قصه هاش قصه دیو و پریه
آدما وقتی واسه هم ندارن
اینجا معلوم نمیشه کی به کیه
توی این شهر شلوغ یک آشنا کنارم نیست
حتی یک سر پناه واسه قلب بی قرارم نیست
نمی تونم باشم از غصه ها جدا
تو منو تنها نگذار
ای خدا , خدا
نه دیگه مگه اسباب کشیه
وقت جستن تو حوض نقاشیه
کی می دونه مقصد سفر کجاست
کی می دونه آخر قصه چیه
قصه چیه؟