بریده_کتاب
از صفحه ۱۶ روزنامه شهرآرا
در آن سیاهی شب که تنها روشناییاش گلولههای رسام و منورهای کم عمر بودند، کنترل کردنشان ساده نبود. صادقانه عزمشان را جزم کردند و خودشان را جلو کشاندند؛ جلوتر از بقیه.
فقط دیدم از بریدگی خاکریز گذشتند و ... انفجار پشت انفجار. صدای خمپاره نبود؛ صدای خفیف و ملایم ترکیدن مین بود. میخواستم گریه کنم. میدانستم آنچه را میشنوم، صدای انفجار پیکرهای مطهر بچهها روی مین است.
از معراج برگشتگان/ حمید داودآبادی
yon.ir/e57T