بریده_کتاب

http://s9.picofile.com/file/8268528542/%D8%A7%D8%B2_%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87_%DB%B1%DB%B6_%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A2%D8%B1%D8%A73.jpg

بریده_کتاب

از صفحه ۱۶ روزنامه شهرآرا

در آن سیاهی شب که تنها روشنایی‌اش گلوله‌های رسام و منورهای کم عمر بودند، کنترل کردنشان ساده نبود. صادقانه عزمشان را جزم کردند و خودشان را جلو کشاندند؛ جلوتر از بقیه.

فقط دیدم از بریدگی خاکریز گذشتند و ... انفجار پشت انفجار. صدای خمپاره نبود؛ صدای خفیف و ملایم ترکیدن مین بود. می‌خواستم گریه کنم. می‌دانستم آنچه را می‌شنوم، صدای انفجار پیکرهای مطهر بچه‌ها روی مین است.

از معراج برگشتگان/ حمید داودآبادی

yon.ir/e57T

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.